جدول جو
جدول جو

معنی موچک - جستجوی لغت در جدول جو

موچک
(چَ)
موچاک. جعل و زنبور سیاه، ماچ و بوسه. (ناظم الاطباء). و رجوع به موچاک شود
لغت نامه دهخدا
موچک
دم میوه که به ساقه وصل است دم گل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوچک
تصویر کوچک
(پسرانه)
دارای حجم اندک، ریز، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، لقب اردشیر پسر شیرویه پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از موشک
تصویر موشک
مصغر موش، موش کوچک، از آلات آتش بازی، در امور نظامی از آلات جنگ که دارای مواد منفجره است و در جنگ ها به کار می رود، دستگاهی که به فضا پرتاب می شود
موشک کور: در علم زیست شناسی موش کور، برای مثال نور گیتی فروز چشمۀ هور / زشت باشد به چشم موشک کور (سعدی - ۱۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دارای جسم یا اندازۀ اندک مثلاً دست های کوچک،
آنکه سنش کم است، خردسال،
کنایه از دارای مقام پایین، کنایه از بی ارزش، پست مثلاً آدم کوچک و کوته بینی بود،
کنایه از صفتی که شخص هنگام تواضع به خود می دهد، مطیع مثلاً من کوچک شما هستم
فرهنگ فارسی عمید
خرد، صغیر، مقابل بزرگ خرد صغیر، هر چیز کم وسعت و کم حجم، اندک قلیل کم، بچه کودک طفل: و بودند آنان که خوردند پنج هزار مردم غیر زنان و کوچکان آن مردمان که این معجز را بدیدند، نوایی است از موسیقی و آن یکی از دوازده مقام موسیقی ایرانی است زیر افکن: رهاوی را براه راست می زن پس از کوچک حجاز آغاز می کن، بنده فرمانبردار: من کوچک شما هستم
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از آلات آتشبازی که دارای مواد منفجره میباشد و در جنگها بکار میرود، موش کوچک، یا موش پران، موش خرما، موش کور، خفاش شب پره: (نور گیتی فروز چشمه هور زشت باشد بچشم موشک کور. (سعدی)، خلد، آلتی است برای آتش بازی که بشکل موش سازند و بجای دم آن چوب باریک بلندی بدان متصل سازند و آنرا آتش زده ببالا پرتاب کنند: (... صد هزار چراغ بر ریسمانها تعبیه کنند و موشکها بر اطراف آن بندند بر وجهی که چون یک چراغ بر افروزند موشک بر آن ریسمانها دویده بهر چراغ که رسد روشن سازد.) (حبیب السیر چاپ اول خاتمه ص 43)، آلتی جهنده که بفضا پرتاب شود. موشک مجهز بموتور جت و دارای همه گونه وسیله لازم برای پیشروی است. قوه انفجاری که بر اثر احتراق بنزین در انتهای موشک پدید میظید قدرت جهشی در آن بوجود می آورد که موشک را بجلو می راند. موشک دارای دو یا سه طبقه است و هنگامی که موشک خود را بمدار زمین میرساند قسمتهای اضافی آن که مخزن گاز و نیرو هستند و قوه محرکه موشک را تشکیل میدهند جدا میشوند و بزمین می افتند و فقط اطاقک موشک - که حامل سرنشین و تجهیزات فنی و وسایل لازم است - در مدار زمین قرار میگیرد و بموجب قوانین اجرام سماوی بحرکت خود ادامه میدهد. موشک دارای فرمانهای دستی است و فضانوردان با کمک این فرمانها موشک را هدایت میکنند. موشک دارای فلز مرکبی است که قدرت مقاومت شگفت انگیز دارد و اشعه خورشید و عوامل جوی نمیتوانند روی آن اثر بگذارد. پیش از آنکه فضانورد بخواهد فرود آید باید سفینه فضایی یک دور کامل روی خود بزند تا پشت فضانورد در جهت حرکت قرار گیرد و او بتواند با کاهش شتاب مقاومت کند. در این هنگام فضانورد دستگاههای ترمز کننده را بحرکت در می آورد و از سرعت سفینه میکاهد و وقتی که اطاقک فضانورد در هشت کیلومتری زمین است دستگاههای ترمز کننده دائم از سرعت اطاقک میکاهد و سرانجام فضانورد با چتر نجات فرود می آید. موشکهای فضایی مجهز بیک دستگاه تهیه هوا هستند. این دستگاه نه فقط دایما هوای تازه تهیه میکند بلکه درجه نسبی هوا را نیز حفظ مینماید و درجه حرارت را همواره 20 درجه سانتیگراد نگه میدارد. دو دوربین تلویزیون موشک همیشه مراقب وضع فضانورد است و تصاویر او را بزمین میفرستند. دستگاه تلفن برای مکالمه با زمین ذخیره غذا و دستگاههای مختلف خبر گیری و فیلم برداری و ضبط صدا نیز در موشکها تعبیه میشود یا موشک پران. سنجاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسک
تصویر موسک
گیاهی است از تیره نعناعیان که در نواحی معتدل میروید، کبیکج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موچه
تصویر موچه
مغولی پایه، وزیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موچل
تصویر موچل
آنکه دستش شل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مومک
تصویر مومک
ماهی مومک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موچل
تصویر موچل
((چُ))
آن که دستش شل باشد
فرهنگ فارسی معین
((شَ))
وسیله ای دارای یک محفظه پر از ماده آتش گیر متصل به یک فتیله که بر اثر واکنش ناشی از تخلیه گاز در هوا پیش رانده می شود این وسیله به عنوان اسلحه یا ابزار پرتاب به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
((چَ))
خرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
Diminutive, Ittybitty, Little, Small, Teensy, Teeny, Wee
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
minuscule, tout petit, petit
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
작은 , 아주 작은 , 작은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
ক্ষুদ্র , অত্যন্ত ছোট , ছোট
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
เล็ก , เล็กมาก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
kidogo, mdogo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
küçültülmüş, minicik, küçük
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
小さい , 小さい , 小さな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
微小的 , 小小的 , 小的 , 极小的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
מְצֻמְצָם , קטן מאוד , קטן , זעיר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
miniaturowy, malutki, mały
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
kecil, sangat kecil
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
लघु , छोटा , छोटा , बहुत छोटा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
klein, piepklein, minuscuul
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
minuscolo, piccolissimo, piccolo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
diminuto, pequeñito, pequeño, pequeñísimo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
мініатюрний , крихітний , маленький , крихітний , малий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
миниатюрный , крошечный , маленький , крошечный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
winzig, klein
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
diminuto, pequenino, pequeno, minúsculo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
چھوٹا , بہت چھوٹا , چھوٹا , بہت چھوٹا
دیکشنری فارسی به اردو