نقیض مذکر. (اقرب الموارد). خلاف مذکر. (ناظم الاطباء). ماده. (دهار). جنس مادۀ انسان و حیوان و غیره. مقابل مذکر. خلاف نر. زنانه. (یادداشت مؤلف) ، مخنث. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (متن اللغه) ، مردی که در ظرافت و نرمی سخن و شکستگی اندامش همانند زنان است. (از اقرب الموارد) ، خوشبویی که جامه را رنگین کند مانند زعفران و جز آن، خلاف ذکوره مانند مشک و کافور و امثال آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آن بوی خوش که رنگ دارد مانند زعفران و خلوق. خلاف ذکور، ذکوره، ذکارۀ طیب. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح صرف) اسمی که به آن و یا به متعلق آن، علامت تأنیث ملحق گردد. خلاف مذکر. (ناظم الاطباء). در صرف عربی، اسمی که شامل جنس مادۀ انسان و حیوان حقیقتاً و برخی از اشیاء و موجودات دیگر مجازاً می گردد، مانند فاضله و ناقه که در حقیقت مادۀ انسان و حیوان هستند و ارض و شمس که به مجاز مؤنث نامیده می شوند. علامت تأنیث اسم سه است: 1- تاء، همچون: فاضله، جاریه، ناظمه. 2- الف مقصوره، چون: لیلی، کبری، صغری. 3- الف ممدوده، چون: خنساء، زهراء، حمراء. یادآوری 1- علامت جمع مؤنث سالم ’ات’ است که به اسم ملحق می گردد. و اگر خوداسم ’تاء’ تأنیث داشت آن تاء حذف می شود و فقط ’ات’به آخر کلمه افزوده می گردد، چون: مریم و مریمات. عاقله و عاقلات. یادآوری 2- هر اسم جمع که واحد از لفظ خود ندارد و برای غیر آدمیان باشد مؤنث باشد. یادآوری 3- اسماء اعداد نیز مذکر و مؤنث دارند و به اشکال خاصی با معدود خود می آیند. رجوع به اسماء اعداد و اسم عدد شود. یادآوری 4- در زبان فارسی کنونی مؤنث نیست، اما در زبانهای قبل از اسلام ایران بوده است. - مؤنث حقیقی، اسمی است که نام و یا وصف انسان یا حیوان ماده باشد، مانند: امراءه، حلیمه. مقابل مؤنث مجازی. مقابل مؤنث غیرحقیقی. و رجوع به ترکیب مؤنث مجازی و مؤنث غیرحقیقی شود. - مؤنث غیرحقیقی، مؤنث مجازی. اسمی که در واقع متعلق به جنس نر انسان یا حیوان نباشد بلکه از روی قرارداد و اصطلاح مؤنث نامیده شود، مانند: ظلمه، ارض. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به مؤنث حقیقی و مؤنث مجازی شود. - مؤنث لفظی، اسم مذکری است که علامت تأنیث داشته باشد، مانند: حمزه، طلحه، معاویه. - ، اسمی است که در آن، علامت تأنیث باشد و آن بر دو قسم است: 1- لفظی، مانند: ضاربه، حبلی، حمراء. 2- تقدیری و آن ’تاء’ است، مانند ارض که در تصغیر ظاهر می شود مانند اریضه. (از تعریفات جرجانی). - مؤنث مجازی، اسمی است که نام یا وصف چیزهای بی روح باشد لیکن عربی زبانان آن را مانند مؤنث استعمال کنند. مقابل مؤنث حقیقی. و رجوع به ترکیب مؤنث حقیقی شود. - مؤنث معنوی، اسمی است مؤنث که علامت تأنیث ندارد، مانند: مریم، شمس، کلثوم. ، (اصطلاح نجوم) در اصطلاح احکام نجوم، بروج باردالمزاج را گویند یعنی برج مائی و ترابی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به بروج شود
نقیض مذکر. (اقرب الموارد). خلاف مذکر. (ناظم الاطباء). ماده. (دهار). جنس مادۀ انسان و حیوان و غیره. مقابل مذکر. خلاف نر. زنانه. (یادداشت مؤلف) ، مخنث. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (متن اللغه) ، مردی که در ظرافت و نرمی سخن و شکستگی اندامش همانند زنان است. (از اقرب الموارد) ، خوشبویی که جامه را رنگین کند مانند زعفران و جز آن، خلاف ذکوره مانند مشک و کافور و امثال آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آن بوی خوش که رنگ دارد مانند زعفران و خلوق. خلاف ذکور، ذکوره، ذکارۀ طیب. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح صرف) اسمی که به آن و یا به متعلق آن، علامت تأنیث ملحق گردد. خلاف مذکر. (ناظم الاطباء). در صرف عربی، اسمی که شامل جنس مادۀ انسان و حیوان حقیقتاً و برخی از اشیاء و موجودات دیگر مجازاً می گردد، مانند فاضله و ناقه که در حقیقت مادۀ انسان و حیوان هستند و ارض و شمس که به مجاز مؤنث نامیده می شوند. علامت تأنیث اسم سه است: 1- تاء، همچون: فاضله، جاریه، ناظمه. 2- الف مقصوره، چون: لیلی، کبری، صغری. 3- الف ممدوده، چون: خنساء، زهراء، حمراء. یادآوری 1- علامت جمع مؤنث سالم ’ات’ است که به اسم ملحق می گردد. و اگر خوداسم ’تاء’ تأنیث داشت آن تاء حذف می شود و فقط ’ات’به آخر کلمه افزوده می گردد، چون: مریم و مریمات. عاقله و عاقلات. یادآوری 2- هر اسم جمع که واحد از لفظ خود ندارد و برای غیر آدمیان باشد مؤنث باشد. یادآوری 3- اسماء اعداد نیز مذکر و مؤنث دارند و به اشکال خاصی با معدود خود می آیند. رجوع به اسماء اعداد و اسم عدد شود. یادآوری 4- در زبان فارسی کنونی مؤنث نیست، اما در زبانهای قبل از اسلام ایران بوده است. - مؤنث حقیقی، اسمی است که نام و یا وصف انسان یا حیوان ماده باشد، مانند: امراءه، حلیمه. مقابل مؤنث مجازی. مقابل مؤنث غیرحقیقی. و رجوع به ترکیب مؤنث مجازی و مؤنث غیرحقیقی شود. - مؤنث غیرحقیقی، مؤنث مجازی. اسمی که در واقع متعلق به جنس نر انسان یا حیوان نباشد بلکه از روی قرارداد و اصطلاح مؤنث نامیده شود، مانند: ظلمه، ارض. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به مؤنث حقیقی و مؤنث مجازی شود. - مؤنث لفظی، اسم مذکری است که علامت تأنیث داشته باشد، مانند: حمزه، طلحه، معاویه. - ، اسمی است که در آن، علامت تأنیث باشد و آن بر دو قسم است: 1- لفظی، مانند: ضاربه، حبلی، حمراء. 2- تقدیری و آن ’تاء’ است، مانند ارض که در تصغیر ظاهر می شود مانند اریضه. (از تعریفات جرجانی). - مؤنث مجازی، اسمی است که نام یا وصف چیزهای بی روح باشد لیکن عربی زبانان آن را مانند مؤنث استعمال کنند. مقابل مؤنث حقیقی. و رجوع به ترکیب مؤنث حقیقی شود. - مؤنث معنوی، اسمی است مؤنث که علامت تأنیث ندارد، مانند: مریم، شمس، کلثوم. ، (اصطلاح نجوم) در اصطلاح احکام نجوم، بروج باردالمزاج را گویند یعنی برج مائی و ترابی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به بروج شود
نعت فاعلی از تأریث. برافروزانندۀ آتش. (منتهی الارب). برافروزانندۀ آتش. (ناظم الاطباء). برافروزنده و مشتعل کننده. (غیاث) (آنندراج) ، برانگیزانندۀ فتنه و آشوب. (ناظم الاطباء). برانگیزنده. (غیاث) (آنندراج). ورغلانندۀ قومی یا کسی را بر کسی. ورغلاننده بعضی رابر بعضی. (از منتهی الارب). و رجوع به تأریث شود
نعت فاعلی از تأریث. برافروزانندۀ آتش. (منتهی الارب). برافروزانندۀ آتش. (ناظم الاطباء). برافروزنده و مشتعل کننده. (غیاث) (آنندراج) ، برانگیزانندۀ فتنه و آشوب. (ناظم الاطباء). برانگیزنده. (غیاث) (آنندراج). ورغلانندۀ قومی یا کسی را بر کسی. ورغلاننده بعضی رابر بعضی. (از منتهی الارب). و رجوع به تأریث شود
رساننده به مرغزار ستورنارسیده (مرغزار نچریده). و رجوع به مؤنف شود، برانگیزنده بر ننگ. ورجوع به مؤنف شود، تیزکننده پیکان، طلب کننده گیاه. (از منتهی الارب)
رساننده به مرغزار ستورنارسیده (مرغزار نچریده). و رجوع به مُؤْنِف شود، برانگیزنده بر ننگ. ورجوع به مُؤْنِف شود، تیزکننده پیکان، طلب کننده گیاه. (از منتهی الارب)
در شگفت آورنده. (از منتهی الارب) ، (اصطلاح حدیث) در اصطلاح محدثان حدیثی را نامند که راوی در اسناد خود بدین نحو روایت حدیث کند و بگوید که: حدثنا فلان أن ّ فلاناً قال کذا. و این نوع حدیث در کیفیت ملاقات و مجالست و سماع مانند حدیث معنعن باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
در شگفت آورنده. (از منتهی الارب) ، (اصطلاح حدیث) در اصطلاح محدثان حدیثی را نامند که راوی در اسناد خود بدین نحو روایت حدیث کند و بگوید که: حدثنا فلان أن ّ فلاناً قال کذا. و این نوع حدیث در کیفیت ملاقات و مجالست و سماع مانند حدیث معنعن باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
مؤونه. بار و گرانی نفقۀ عیال و کفالت عیال و قوت روزانه. ج، مؤن. (ناظم الاطباء). و رجوع به مؤونه و مؤنه شود، رنج. زحمت. سعی. ج، مؤن. (یادداشت مؤلف) مؤونه. مؤونت. هرآنچه در زندگانی و معیشت بدان محتاج باشند. نفقه وزاد و توشه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مؤنه شود
مؤونه. بار و گرانی نفقۀ عیال و کفالت عیال و قوت روزانه. ج، مؤن. (ناظم الاطباء). و رجوع به مؤونه و مؤنه شود، رنج. زحمت. سعی. ج، مؤن. (یادداشت مؤلف) مؤونه. مؤونت. هرآنچه در زندگانی و معیشت بدان محتاج باشند. نفقه وزاد و توشه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مؤنه شود