جدول جو
جدول جو

معنی مؤمنین - جستجوی لغت در جدول جو

مؤمنین(مُءْ مِ)
جمع واژۀ مؤمن (در حالت نصبی و جری). مردم دیندار. اهل ایمان. (از یادداشت مؤلف) :
در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست
زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه.
منوچهری.
جمیع مؤمنین و مؤمنات و مسلمین ومسلمات را توفیق راه راست کرامت فرمای. (قابوسنامه ص 3). بل کافۀ مؤمنین از سپاهی و رعیت از آن بهره ورگشته. (عالم آرای عباسی ص 207).
- امیرالمؤمنین، از القاب خلفا. (ناظم الاطباء). لقبی که اهل سنت به خلفا دهند. (از یادداشت مؤلف).
- ، لقب خاص حضرت علی بن ابیطالب در عرف شیعه. (از یادداشت مؤلف). رجوع به علی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مومنون
تصویر مومنون
بیست و سومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱۸ آیه
فرهنگ فارسی عمید
(مُءْ مِ)
صفت و حالت مؤمن. مؤمن بودن. ایمان داشتن: به جهت مؤمنی فاضلتر است. (دانشنامۀ الهی ص 143). و رجوع به مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سِ)
جمع واژۀ مؤسس (در حالت جرّی و نصبی). استوارکنندگان و بنانهندگان. (ناظم الاطباء). بنیانگذاران. پایه گذاران. پی گذاران: مؤسسین مدارس. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مؤسس شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ مِ)
جمع واژۀ مؤمنه. (ناظم الاطباء). زنان ایمان آورنده. زنان باایمان. (یادداشت مؤلف) :
در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست
زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه.
منوچهری.
جمیع مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات را توفیق راه راست کرامت فرمای. (قابوسنامه ص 3).
برنخوانده خلق پنداری همی
مسلمات ٌ مؤمنات ٌ قانتات.
ناصرخسرو.
و رجوع به مؤمن و مؤمنه شود
لغت نامه دهخدا
(ثُءْ مَ نی یَ)
گروهی از مرجئه و از اصحاب ابومعاذ ثومنی میباشند. گویند ایمان عبارت است از معرفت و تصدیق و محبت و اخلاص و اقرار بدانچه پیمبر آخرالزمان از جانب حق تعالی آورده. و ترک کل یا بعض از آنچه پیمبر آورده کفر باشد. و ایمان ببعض آنهم ایمان و جزئی از ایمان هم نتواند محسوب شود و هر گناهی که بر کفر آن اتفاق نشده باشد گویند فاعل آن فاسق است نه کافر و کسی که نماز را ترک کند و ترک نماز را حلال شمارد کفر کرده و او را باید کافر خواند. اما اگر نماز را به نیت قضا ترک کند از دائرۀ مسلمانی خارج نباشد. و کسی که پیمبری را بکشد یا طپانچه بصورت او زند کافر شود. زیرا این عمل حاکی از آن است که فاعل این فعل آن پیغمبر را کذّاب دانسته و با او بغض و عداوت دارد. ابن الراوندی و بشر مریسی هم بر این عقیدت باشند و نیز گویند در مقابل بت سجده کردن کفر نیست، بلکه نشانۀ کفر باشد. چنانکه در شرح مواقف بیان شده است. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ مِ)
یا مؤمن سمرقندی. ازگویندگان قرن نهم بود. نام او عبدالمؤمن است و در خانقاه اخلاصیه تحصیل علوم کرده و مؤمن تخلص اوست:
بگشا دهن که نوش لبی نوش خند هم
تا قیمت شکر شکنی نرخ قند هم.
(از مجالس النفائس ص 116) (از فرهنگ سخنوران)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ مِ)
مردمی صاحب مال و جاه بودند (از اکابر قزوین) ، از ایشان صاحب مرحوم خواجه تاج الدین موسی در دیوان وزارت صاحب سعید خواجه شمس الدین صاحب دیوان و نایبی مطلق العنان بود که در پایان عمر توبه کرد و باقی روزگار را در تبریز به عزلت و طاعت گذراند. (از تاریخ گزیده ص 848). و رجوع به تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 116 شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ مِ)
سورۀ بیست وسوم از قرآن کریم، مکیه، پس از حج و پیش از نور، و آن 118 آیه است و با این آیه شروع می شود: ’قد افلح المؤمنون’. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ مِ)
جمع واژۀ مؤمن (در حالت رفعی). رجوع به مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ مِ نی یَ)
نوعی سکۀ طلا و گویا منسوب به بنی عبدالمؤمن بوده است. (از یادداشت مؤلف) : فمنهم من الخمسه دنانیر مصریه فی الشهر و هی عشره مؤمنیه. (ابن جبیر). الاجراء علی ذلک کله نیف علی الفی دینار مصریه فی الشهر و هی اربعه آلاف دینار مؤمنیه. (ابن جبیر). و کان سبعه دنانیر و نصف دینار و من الدنانیر المصریه التی هی خمسهعشر دیناراً مؤمنیه. (ابن جبیر)
لغت نامه دهخدا
جمع مومن، باور داران: مرد جمع مومن در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : دوازده هزار قاب طعام و حلوا کشیده و فقرا ومساکین بل کافه مومنین از سپاهی ورعیت از آن بهرور گشته... اهل ایمان، مردم دیندار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع موتمن، واوران ویستاخان استوانان زنهار داران جمع موتمن در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقنین
تصویر موقنین
جمع موقن در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع موذن، بانگیان نیاخوانان، جمع موذن در حالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مومن، مردان گرویده باور داران: مرد جمع مومن در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
Congregation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
congrégation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
সমবেত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
קָהָל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
集会
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
会众
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
회중
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
jemaat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
congregação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
सभा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
congregazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
congregación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
Gemeinde
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
gemeente
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
громада
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
собрание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
kongregacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
ibada
دیکشنری فارسی به سواحیلی