جدول جو
جدول جو

معنی مؤصلون - جستجوی لغت در جدول جو

مؤصلون
(مُءْ صِ)
جمع واژۀ مؤصل. (ناظم الاطباء). رجوع به مؤصل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ ئو)
جمع واژۀ مسؤول (در حالت رفعی). مؤاخذه شدگان: و قفوهم اًنهم مسؤولون. (قرآن 24/37). و رجوع به مسؤول و مسؤولین شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ مِ)
جمع واژۀ مؤمن (در حالت رفعی). رجوع به مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ مِ)
سورۀ بیست وسوم از قرآن کریم، مکیه، پس از حج و پیش از نور، و آن 118 آیه است و با این آیه شروع می شود: ’قد افلح المؤمنون’. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ موالی (در حالت رفعی). (ناظم الاطباء). رجوع به موالی شود
لغت نامه دهخدا
گیاهی که اکلیل الملک نیز گویند، (ناظم الاطباء)، دارویی است که به تازی اکلیل الملک گویند، (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 373)، اسپرک، موفلون، رجوع به اکلیل الملک و اسپرک و موفلون شود
لغت نامه دهخدا
دارویی که اکلیل الملک نیز گویند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ئو)
جمع واژۀ مأنه. (منتهی الارب) (از آنندراج). و رجوع به مأنه شود، جمع واژۀ مأن، به معنی چوب یا آهن که زمین شیار کنند با وی. و تهیگاه. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به مأن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَوْ وِ)
خر خورندۀ علف تا شکمش درآگنده شود. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ صِ)
نعت فاعلی از ایصال، آنکه در آخر روز درمی آید. ج، مؤصلون. (ناظم الاطباء). ج، مؤصلین، منه آتینا مؤصلین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَصْ صِ)
نعت فاعلی از تأصیل. ریشه کننده و ثابت شونده، آنکه سرفراز میکند و طلب می کند سرفرازی را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَصْ صَ)
نعت مفعولی از تأصیل. محکم نموده و استوارکرده. (ناظم الاطباء) ، اصل مؤصل، ریشه محکم و استوار. محکم و بااصل. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آنکه دارای نسب قدیم و دارای آبرویی باشد عاری از هر عیب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لُنْ)
نام سردار آنتیوکوس (برادر سلوکوس) که از طرف وی ساتراپ ماد شد، اما مولون یاغی شد و ولایت بابل را که همجوار ساتراپی او بود تسخیر کرد و سرداران آنتیوکوس مکرر از مولون شکست خوردند. و سرانجام پادشاه شخصاً به جنگ او شتافت و مولون که خبر رسیدن شاه را شنید چون از مردم بابل و خوزستان که تازه به اطاعت او درآمده بودند اعتماد نداشت پلی بر روی دجله بست تا نیروی خود را از آب گذرانیده به آپولونی برسد. (از کرد ص 159) (از ایران باستان ج 3 ص 2080)
دوازدهمین از خانان مغولستان از نسل چنگیز (از سال 857 تا 867 ه. ق). (ترجمه طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 191) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یکی از طوایف ایل قشقایی ایران، مرکب از 600 خانوار که در چال قفا مسکن دارند، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 82)
لغت نامه دهخدا