جدول جو
جدول جو

معنی مؤسسین - جستجوی لغت در جدول جو

مؤسسین
(مُ ءَسْ سِ)
جمع واژۀ مؤسس (در حالت جرّی و نصبی). استوارکنندگان و بنانهندگان. (ناظم الاطباء). بنیانگذاران. پایه گذاران. پی گذاران: مؤسسین مدارس. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مؤسس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موزیسین
تصویر موزیسین
کسی که در موسیقی دارای تخصص است و حرفه ای به آن مشغول است
فرهنگ فارسی عمید
(یَنْ)
موسیقیدان. استاد موسیقی. نوازنده. استاد موزیک. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موسیقی و موزیک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سِ)
نعت فاعلی از تأسیس. آنکه بنیاد چیزی را برپا می نهد و بنا می کند. بنا نهنده. (ناظم الاطباء). بنیاد نهنده. (آنندراج). پایه گذار. بنیانگذار. تأسیس کننده. پی افکننده. آنکه پی افکند. پی گذار. پی افکن. بانی. ج، مؤسسان. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح بدیعی) به اصطلاح شعرا مقابل مشید است و آن در کلام، آوردن الفاظی است که نقاط تمام حروف تحتانیه باشد. (از آنندراج). کلامی که همه حروف آن را نقطه های زیرین باشد:
اسباب طرب بیار ای یار
جام لب لب بده به ابرار.
(از آنندراج).
، استوارکننده. (غیاث) (ناظم الاطباء).
و رجوع به مشید شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سا)
نعت مفعولی از تأسیه. تیمار داشته شده. مورد غمخواری واقع شده، تسلی داده شده. ج، مؤسین
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سی)
نعت فاعلی از تأسیه. تعزیت دهنده. تسلی دهنده
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ)
نعت فاعلی از ائتساء. پیشواگیرنده کسی را. (آنندراج). مقلد و پیرو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُءَسْ سی)
مؤنث مؤسی. رجوع به مؤسی شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ مِ)
دهی است از دهستان چهار بلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان واقع در 12 هزارگزی باختر همدان با 447 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سَ)
جمع واژۀ مؤسسه. بنگاهها. سازمانها. مؤسسه ها: مؤسسات دولتی. مؤسسات ملی، و آن را در زبان فارسی غالباً به کسر سین (اوّل) تلفظکنند. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به مؤسسه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سِ)
جمع واژۀ فارسی مؤسس. بنیانگذاران. (از یادداشت مؤلف).
- مجلس مؤسسان، مجلسی مرکب از نمایندگان مردم برای تعیین امور مهم مملکت از قبیل تصویب قانون اساسی یا تغییر مواد آن
لغت نامه دهخدا
(مُءْ مِ)
جمع واژۀ مؤمن (در حالت نصبی و جری). مردم دیندار. اهل ایمان. (از یادداشت مؤلف) :
در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست
زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه.
منوچهری.
جمیع مؤمنین و مؤمنات و مسلمین ومسلمات را توفیق راه راست کرامت فرمای. (قابوسنامه ص 3). بل کافۀ مؤمنین از سپاهی و رعیت از آن بهره ورگشته. (عالم آرای عباسی ص 207).
- امیرالمؤمنین، از القاب خلفا. (ناظم الاطباء). لقبی که اهل سنت به خلفا دهند. (از یادداشت مؤلف).
- ، لقب خاص حضرت علی بن ابیطالب در عرف شیعه. (از یادداشت مؤلف). رجوع به علی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سَ)
نعت مفعولی از تأسیس. بنیان نهاده شده و بناکرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی خنیا گر نوازنده خنیادان موسیقی دان نوازنده. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجسسین
تصویر متجسسین
جمع متجسس، جویندگان، انیشگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسسین
تصویر موسسین
جمع موسس درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موزیسین
تصویر موزیسین
((یِ))
موسیقی دان، نوازنده
فرهنگ فارسی معین
((یَ))
کسی که در ساخت یا رهبری یا اجرای موسیقی به خصوص موسیقی سازی تبحر داشته باشد، موسیقی دان (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
موسیقیدان، نوازنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد