جدول جو
جدول جو

معنی مؤسس - جستجوی لغت در جدول جو

مؤسس(مُ ءَسْ سِ)
نعت فاعلی از تأسیس. آنکه بنیاد چیزی را برپا می نهد و بنا می کند. بنا نهنده. (ناظم الاطباء). بنیاد نهنده. (آنندراج). پایه گذار. بنیانگذار. تأسیس کننده. پی افکننده. آنکه پی افکند. پی گذار. پی افکن. بانی. ج، مؤسسان. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح بدیعی) به اصطلاح شعرا مقابل مشید است و آن در کلام، آوردن الفاظی است که نقاط تمام حروف تحتانیه باشد. (از آنندراج). کلامی که همه حروف آن را نقطه های زیرین باشد:
اسباب طرب بیار ای یار
جام لب لب بده به ابرار.
(از آنندراج).
، استوارکننده. (غیاث) (ناظم الاطباء).
و رجوع به مشید شود
لغت نامه دهخدا
مؤسس(مُ ءَسْ سَ)
نعت مفعولی از تأسیس. بنیان نهاده شده و بناکرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موسس
تصویر موسس
تاسیس کننده، بنیان گذار
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ءَسْ سِ)
جمع واژۀ فارسی مؤسس. بنیانگذاران. (از یادداشت مؤلف).
- مجلس مؤسسان، مجلسی مرکب از نمایندگان مردم برای تعیین امور مهم مملکت از قبیل تصویب قانون اساسی یا تغییر مواد آن
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سِ)
جمع واژۀ مؤسس (در حالت جرّی و نصبی). استوارکنندگان و بنانهندگان. (ناظم الاطباء). بنیانگذاران. پایه گذاران. پی گذاران: مؤسسین مدارس. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مؤسس شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ئو)
سخن چین و نمام. (ناظم الاطباء). مؤوس. مائس. ممأس. مئوس
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَرْ رِ)
کار و خدمت گیرنده از کسی. (آنندراج) ، آن که از کسی طلبکار است و خدمت میکند. (ناظم الاطباء) ، آن که کشاورز گشته باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سَ)
موسب. کبش مؤسب، میش نر بسیارپشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قچقار پرپشم
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سِ)
موسد. رجوع به موسد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سِ)
آنکه می بندد و اسیر می کند، آنکه شکنجه می کند اسیر را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ سِ)
اندوهگین گرداننده. (آنندراج). آنکه اندوهگین می گرداند، آنکه در خشم می آورد. (ناظم الاطباء). در خشم آورنده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سَ)
تیز کرده شده. (منتهی الارب، مادۀ اس ل) (ناظم الاطباء). چیز تیزی سرتیز کرده شده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سَ)
اسم کرده. (از غیاث) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سا)
نعت مفعولی از تأسیه. تیمار داشته شده. مورد غمخواری واقع شده، تسلی داده شده. ج، مؤسین
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سی)
نعت فاعلی از تأسیه. تعزیت دهنده. تسلی دهنده
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَنْ نِ)
انس دهنده، بیننده. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ ئو)
سخن چین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مائس. (منتهی الارب) ، مفسد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَیْ یِ)
ناامیدکننده. (منتهی الارب). آنکه ناامید می گرداند و مأیوس می کند. (ناظم الاطباء). ناامیدگرداننده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ یِ)
ناامیدگرداننده. (منتهی الارب). رجوع به مؤیّس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سَ)
جمع واژۀ مؤسسه. بنگاهها. سازمانها. مؤسسه ها: مؤسسات دولتی. مؤسسات ملی، و آن را در زبان فارسی غالباً به کسر سین (اوّل) تلفظکنند. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به مؤسسه شود
لغت نامه دهخدا
آنکه بنیاد چیزی را بر پا مینهد و بنا میکند، پایه کذار، بنانهاده، بنیانگذار آنکه با خود حرف میزند و زمزمه میکند، وسواسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسس
تصویر موسس
بنیانگزار، بنیانگر
فرهنگ واژه فارسی سره
بانی، بنیانگزار، پایه گذار، واضع
فرهنگ واژه مترادف متضاد