جدول جو
جدول جو

معنی مؤری - جستجوی لغت در جدول جو

مؤری
(مُ ءَرْ ری)
نعت فاعلی از تأریه. سازندۀ آریه یعنی اخیه برای چهارپایان. آنکه اخیه می سازد برای چهارپایان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سازندۀ آتشدان برای آتش. (از منتهی الارب) ، برافروزنده و بسیار مشتعل سازندۀ آتش. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ثابت گرداننده و استوارسازندۀ چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ ءَرْ رِ)
نعت فاعلی از تأریک. پوشاننده و آراینده به اریکه. آنکه حجلۀ عروس را به اریکه و تحف زینت می دهد. (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سا)
نعت مفعولی از تأسیه. تیمار داشته شده. مورد غمخواری واقع شده، تسلی داده شده. ج، مؤسین
لغت نامه دهخدا
(مُءْ زا)
نعت مفعولی از ایزاء. در مشقت انداخته شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در مشقت افکنده شده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ)
سازندۀ ازاء برای حوض. آنکه مجرای آب و یا ازاء برای حوض و جز آن می سازد. (ناظم الاطباء). آنکه سازد برای حوض ازاء. (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به مؤزّی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَزْ زی)
سازندۀ ازاء برای حوض. (آنندراج). مؤزی. (از اقرب الموارد). و رجوع به مؤزی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَرْ رَ)
رأس مؤرم، سری که پاره های کلۀ آن ستبر باشد. (منتهی الارب، مادۀ ارم) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بیضۀ فراخ بالا. (آنندراج). مؤرمه، خود فراخ بالا. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ رِ)
نازل شونده در اراک. (از منتهی الارب). آنکه فرود می آید در زمین اراک ناک برای چرانیدن شتر. ج، مؤرکون، یقال: قوم مؤرکون. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ رِ)
مؤرّق. بیداردارنده کسی را. (آنندراج). بیدار نگاهدارنده و بازدارنده از خواب. (ناظم الاطباء). و رجوع به مؤرّق شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ)
موقی. لغتی است در مؤق، به معنی کنج چشم و دنبالۀ آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَرْ رِ)
نعت فاعلی از تأریق. مؤرق. بیداردارنده کسی را. بیدارنگاهدارنده و بازدارنده از خواب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَرْ رَ)
نعت مفعولی از تأریق. بیدارداشته شده. (منتهی الارب) (آنندراج). بازداشته شده از خواب و بیدار نگاهداشته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَرْ رِ)
نعت فاعلی از تأریف. حد معین کننده در زمین و قسمت کننده. (از آنندراج). آنکه سنگ و یا علامت دیگری برای تقسیم زمین و تعیین حد قرار می دهد، آنکه گره می بندد ریسمان را. (ناظم الاطباء). آنکه گره بربندد بر رسن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ رِ)
جایی که درخت ارطی می رویاند. (ناظم الاطباء). زمین برآورندۀ درخت ارطی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مورط. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَرْ رِ)
نعت فاعلی از تأریض. چراننده گیاه زمین و طلب کننده آن. (منتهی الارب). آنکه سبب می شود چرانیدن جایی را، آنکه مهیا می شود برای روزه گرفتن. (ناظم الاطباء). نیت روزه کننده و آماده شونده برای روزه. (آنندراج) ، آراسته کننده کلام. (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَرْ رِ)
نعت فاعلی از تأریش. آن که آتش برمی افروزد. (ناظم الاطباء). برافروزندۀ آتش. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آن که در میان مردم بدی می افکند. (ناظم الاطباء). بدی افکننده میان قوم. (آنندراج) ، آن که سبب برانگیختن جنگ می گردد. (ناظم الاطباء). برانگیزاندۀ جنگ. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَسْ سی)
نعت فاعلی از تأسیه. تعزیت دهنده. تسلی دهنده
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَتْ تی)
نعت فاعلی از تأتیه و تأتی. آسان کننده راه آب. (منتهی الارب، مادۀ ا ت ی)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَرْ رِ)
کار و خدمت گیرنده از کسی. (آنندراج) ، آن که از کسی طلبکار است و خدمت میکند. (ناظم الاطباء) ، آن که کشاورز گشته باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ)
بازدارنده، بادرنگ گرداننده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، تأنی کننده. اهمال کننده. درنگ نماینده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ظُءْ را)
گاو مادۀ آزمند گشن
لغت نامه دهخدا
(طُءْ ری ی)
طؤوی. گویند: ما بالدار طؤری، نیست در خانه کسی. (منتهی الارب). رجوع به طؤوی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَیْ یِ)
کسی که مایل و شایق باشد معاشرت زنان را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ)
پناه و جای دهنده. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَوْوا)
پناه و جای داده شده. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَوْ وی)
پناه و جای دهنده، پناه و جای گیرنده. ج، مؤوین. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَنْ نی)
سستی کننده و درنگ نماینده. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ)
نعت فاعلی از ایتاء. (منتهی الارب، مادۀ ات ی). آورندۀ چیزی. (ناظم الاطباء) ، دهنده. پاداش دهنده
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَنْ نا)
سستی کرده شده. درنگی نموده شده. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَمْ ما)
کنیزک گردانیده. (از منتهی الارب). کنیزک گردانیده شده
لغت نامه دهخدا
(مُءْ)
سوگندخورنده. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که سوگند می خورد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مکان مؤلی، زمین پشک ناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَلْ لی)
تقصیرکننده، درنگ نماینده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تکبرکننده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَخْ خی)
نعت فاعلی از تأخیه. (از منتهی الارب، مادۀ اخ ی). آن که برای چهارپایان اخیه می سازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ)
خصومت کننده. (منتهی الارب، مادۀ اث ی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از موفری
تصویر موفری
بسیاری فراوانی
فرهنگ لغت هوشیار