مؤلفه. فرقه ای از اصحاب امام رضا (ع) که پس از رحلت آن حضرت مجدداً به رأی واقفه برگشتند با اینکه در ابتدا به رحلت امام موسی کاظم و امامت حضرت رضا قائل شده بودند. (از خاندان نوبختی ص 265)
مؤلفه. فرقه ای از اصحاب امام رضا (ع) که پس از رحلت آن حضرت مجدداً به رأی واقفه برگشتند با اینکه در ابتدا به رحلت امام موسی کاظم و امامت حضرت رضا قائل شده بودند. (از خاندان نوبختی ص 265)
تأنیث مؤلف. ج، مؤلفات. کتاب و رسالۀ نوشته شده. (از یادداشت مؤلف). رجوع به مؤلف شود، (اصطلاح پزشکی) مقابل مفرد. (یادداشت مؤلف). جمعکرده شده. (غیاث) (آنندراج) : فلیخلص شحمه (شحم الحنظل) وحده من حبه و قشره الخارج ثم یخرج بوزنه مع الصمغ و الکتیراء و النشاستج مفرده و مؤلفه. (تذکرۀ ابن بیطار). فأن سقیتها انساناً مفرده أومؤلفه مع الادویه. (تذکرۀ ابن البیطار)، سازواری داده شده. الفت داده شده. موافقت افکنده شده. - مؤلفهالقلوب، بعضی از سادات عرب که آن حضرت (ص) به استمالت دلهای ایشان و احسان و مودت درباره ایشان مأمور گردید واز صدقات به آنان مرحمت می فرمود یا برای دفع اذیت ویا جهت طمع در اسلام و یا برای آنکه در اسلام پایدار باشند و یا برای اینکه دیگران رغبت در اسلام کنند. (ناظم الاطباء). - مؤلفه قلوبهم، مؤلفهالقلوب. اشراف مکه که پس از فتح مکه به پیامبر گرویدند چون صفوان بن امیه و ابوسفیان. و پیامبر صلوات اﷲ علیه عطیات آنان را بیش از دیگر صحابه قرار داد تا با دشمنان همدستی نکنند. قومی بوده اند از سران عرب که رسول (ص) به مدارات و عطای ایشان مأمور گشت تا دیگران را به اسلام رغبت افتد و پیغمبر امر فرمود تا مسلمانان با آنان دوستی کنند و از صدقات نصیبی برند و در صدد آزار مسلمین برنیایند. و نامهای آنان است: اقرع بن حابس، جبیربن مطعم، جدبن قیس، حارث بن هشام، حکیم بن حزام، حکیم بن طلق، حویطب بن عبدالعزی، خالد بن اسید، خالد بن قیس، زیدالخیل، سعید بن یربوع، سهیل بن عمرو بن عبدشمس العامری، سهیل بن عمرو الجمحی، عباس بن مرداس، عبدالرحمان بن یربوع، علأبن جاریه، علقمه بن علاثه، ابوالسنابل، عمرو بن بعکک، عمرو بن مرداس، عمیربن وهب، عیینه بن حصن، قیس بن عدی، قیس بن مخرمه، مالک بن عوف، مخرمه بن نوفل، معاویه بن ابی سفیان، مغیره بن الحارث، نضیم بن الحارث بن علقمه، هشام بن عمرو رضی اﷲ عنهم. (یادداشت مؤلف) : اًنما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المؤلفه قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل اﷲ و ابن السبیل فریضه من اﷲ واﷲ علیم حکیم. (قرآن 60/9) ، جز این نیست که زکات بر درویشان و مسکینان جایز است و عمل کنندگان را بر آن و قومی که الفت گرفته دلهایشان و آزاد کردن و وام دادن مفلس و در صرف کردن راه خدا و راه گذاران بی مال فرض کردنی از خدا و خدا دانای درست کردار است. (از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 196)
تأنیث مؤلف. ج، مؤلفات. کتاب و رسالۀ نوشته شده. (از یادداشت مؤلف). رجوع به مؤلف شود، (اصطلاح پزشکی) مقابل مفرد. (یادداشت مؤلف). جمعکرده شده. (غیاث) (آنندراج) : فلیخلص شحمه (شحم الحنظل) وحده من حبه و قشره الخارج ثم یخرج بوزنه مع الصمغ و الکتیراء و النشاستج مفرده و مؤلفه. (تذکرۀ ابن بیطار). فأن سقیتها انساناً مفرده أومؤلفه مع الادویه. (تذکرۀ ابن البیطار)، سازواری داده شده. الفت داده شده. موافقت افکنده شده. - مؤلفهالقلوب، بعضی از سادات عرب که آن حضرت (ص) به استمالت دلهای ایشان و احسان و مودت درباره ایشان مأمور گردید واز صدقات به آنان مرحمت می فرمود یا برای دفع اذیت ویا جهت طمع در اسلام و یا برای آنکه در اسلام پایدار باشند و یا برای اینکه دیگران رغبت در اسلام کنند. (ناظم الاطباء). - مؤلفه قلوبهم، مؤلفهالقلوب. اشراف مکه که پس از فتح مکه به پیامبر گرویدند چون صفوان بن امیه و ابوسفیان. و پیامبر صلوات اﷲ علیه عطیات آنان را بیش از دیگر صحابه قرار داد تا با دشمنان همدستی نکنند. قومی بوده اند از سران عرب که رسول (ص) به مدارات و عطای ایشان مأمور گشت تا دیگران را به اسلام رغبت افتد و پیغمبر امر فرمود تا مسلمانان با آنان دوستی کنند و از صدقات نصیبی برند و در صدد آزار مسلمین برنیایند. و نامهای آنان است: اقرع بن حابس، جبیربن مطعم، جدبن قیس، حارث بن هشام، حکیم بن حزام، حکیم بن طلق، حویطب بن عبدالعزی، خالد بن اسید، خالد بن قیس، زیدالخیل، سعید بن یربوع، سهیل بن عمرو بن عبدشمس العامری، سهیل بن عمرو الجمحی، عباس بن مرداس، عبدالرحمان بن یربوع، علأبن جاریه، علقمه بن علاثه، ابوالسنابل، عمرو بن بعکک، عمرو بن مرداس، عمیربن وهب، عیینه بن حصن، قیس بن عدی، قیس بن مخرمه، مالک بن عوف، مخرمه بن نوفل، معاویه بن ابی سفیان، مغیره بن الحارث، نضیم بن الحارث بن علقمه، هشام بن عمرو رضی اﷲ عنهم. (یادداشت مؤلف) : اًنما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المؤلفه قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل اﷲ و ابن السبیل فریضه من اﷲ واﷲ علیم حکیم. (قرآن 60/9) ، جز این نیست که زکات بر درویشان و مسکینان جایز است و عمل کنندگان را بر آن و قومی که الفت گرفته دلهایشان و آزاد کردن و وام دادن مفلس و در صرف کردن راه خدا و راه گذاران بی مال فرض کردنی از خدا و خدا دانای درست کردار است. (از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 196)
نوعی سکۀ طلا و گویا منسوب به بنی عبدالمؤمن بوده است. (از یادداشت مؤلف) : فمنهم من الخمسه دنانیر مصریه فی الشهر و هی عشره مؤمنیه. (ابن جبیر). الاجراء علی ذلک کله نیف علی الفی دینار مصریه فی الشهر و هی اربعه آلاف دینار مؤمنیه. (ابن جبیر). و کان سبعه دنانیر و نصف دینار و من الدنانیر المصریه التی هی خمسهعشر دیناراً مؤمنیه. (ابن جبیر)
نوعی سکۀ طلا و گویا منسوب به بنی عبدالمؤمن بوده است. (از یادداشت مؤلف) : فمنهم من الخمسه دنانیر مصریه فی الشهر و هی عشره مؤمنیه. (ابن جبیر). الاجراء علی ذلک کله نیف علی الفی دینار مصریه فی الشهر و هی اربعه آلاف دینار مؤمنیه. (ابن جبیر). و کان سبعه دنانیر و نصف دینار و من الدنانیر المصریه التی هی خمسهعشر دیناراً مؤمنیه. (ابن جبیر)
دهی است از دهستان چهار بلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان واقع در 12 هزارگزی باختر همدان با 447 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان چهار بلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان واقع در 12 هزارگزی باختر همدان با 447 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
مؤمنه. زن گرویده به خدای تعالی. (یادداشت مؤلف). زنی که به خدای و رسول ایمان آورده باشد: در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه. منوچهری. تا دامن قیامت از توالد و تناسل ایشان مؤمن و مؤمنه می زاید. (کلیله و دمنه). بود آن زن پاکدین و مؤمنه سجدۀ آن بت نکرد آن موقنه. مولوی. و رجوع به مؤمن شود
مؤمنه. زن گرویده به خدای تعالی. (یادداشت مؤلف). زنی که به خدای و رسول ایمان آورده باشد: در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه. منوچهری. تا دامن قیامت از توالد و تناسل ایشان مؤمن و مؤمنه می زاید. (کلیله و دمنه). بود آن زن پاکدین و مؤمنه سجدۀ آن بت نکرد آن موقنه. مولوی. و رجوع به مؤمن شود
موذیه. تأنیث موذی. حیوانات موذیه، جانوران آزاررسان، چون مار و موش. (از یادداشت مؤلف). اذیت رساننده و مضر و مفسد و آزاررسان، مهلک و زهردار. (ناظم الاطباء). و رجوع به موذی شود
موذیه. تأنیث موذی. حیوانات موذیه، جانوران آزاررسان، چون مار و موش. (از یادداشت مؤلف). اذیت رساننده و مضر و مفسد و آزاررسان، مهلک و زهردار. (ناظم الاطباء). و رجوع به موذی شود
جای اذان و منار و عوام مئذنه گویند. (ناظم الاطباء). گلدسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مئذنه و مأذنه گوی شود، صومعه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مئذنه شود
جای اذان و منار و عوام مئذنه گویند. (ناظم الاطباء). گلدسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مئذنه و مأذنه گوی شود، صومعه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مئذنه شود