جدول جو
جدول جو

معنی مؤاجر - جستجوی لغت در جدول جو

مؤاجر
(مُ آ جِ)
مواجر. به کرایه دهنده. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مواجر شود، مواجر. مرد مفعول تن فروش: آیبک به زور بازوی خود مغرور بود و امرای بزرگ را خطاب کنده و مؤاجر کردی. (بدایعالازمان فی وقایع کرمان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
کسی که خانه، دکان یا چیز دیگر را اجاره کند، اجاره کننده، اجاره دار، اجاره نشین
فرهنگ فارسی عمید
(عَ عَ صَ)
به کرایه دادن. (منتهی الارب) (آنندراج). به کرایه دادن خانه را، آجرت زیداً الدار، و آجرت الدار زیداً. (ناظم الاطباء). چیزی به مزد کسی دادن. (دهار). چیزی به مزد فراکسی دادن. (المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی) ، کرایه گرفتن خانه را از کسی: آجرت من زیدالدار. (ناظم الاطباء) ، مباح کردن زن نفس خود را به مزد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اجیر کردن کسی را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، در دهان کسی نیزه زدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ جِ)
نعت فاعلی از ائتجار. أئتجر علیه بکذا، این قدر اجرت بر آن گرفت. (از منتهی الارب). کرایه کرده شده. اجرت گیرنده. (ناظم الاطباء) ، صدقه دهنده به طلب اجر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ آ مِ)
آن که کنکاش و مشورت می نماید و یا طلب کنکاش کردن می کند. (ناظم الاطباء). مشورت کننده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ آکِ)
کشاورز. برزگر که بر نصیب معینی زراعت کند. (از یادداشت لغت نامه). و رجوع به مؤاکره شود
لغت نامه دهخدا
(مُآ صِ)
همسایه. (منتهی الارب). گویند: هو جاری مؤاصری، او همسایۀ من است که میخ طناب خانه او در پهلوی میخ طناب خانه من است. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) ، یار و رفیق و مصاحب. (ناظم الاطباء). اما در فرهنگهای دیگر این معنی نیست
لغت نامه دهخدا
(مُ جِ)
صورتی از مؤاجر که همزۀ آن حذف گردیده است. (از یادداشت مؤلف). کرایه دهنده. رجوع به مؤاجر شود، مفعول. مردتن فروش. مرد که چون زنان کند به مزد. (یادداشت مؤلف). که لواط دهد. مواجر، گنگ مواجر را هم گویند. (لغت فرس اسدی) :
آری کودک مواجر آید کاو را
زود بیاموزیش به مغز و مشخته.
کسائی.
یکی مواجرو بیشرم و ناخوشی که ترا
هزار بار خر انبار بیش کرده عسس.
لبیبی.
میکائیل اسب بدانجا بداشته بود پذیرۀ وی (حسنک) آمد و وی را مواجر خواند و دشنامهای زشت داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 183).
یک بوسه ندادت ز ره مهتری و شرم
وان شوی مواجرش ترا گاد به خروار.
سوزنی.
به جد و جهد همی کرد هر شبی تا روز
کتاب جلق به نام مواجران تکرار.
سوزنی.
، زن تن فروش. مؤاجره جاف جاف، زن قحبۀ مواجر بود که بر یک مرد آرام نگیرد. (فرهنگ اوبهی)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ جِ)
نعت فاعلی از ایجار. رجوع به ایجار شود. به کرایه دهنده. (از منتهی الارب، مادۀ اج ر). اجاره دهنده. کرایه دهنده. (ناظم الاطباء) ، به مزد خواهنده. (از منتهی الارب). به مزد خواهنده کسی را. (آنندراج) ، پاداش عمل دهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، آن که استخوان در رفته و یا شکسته را جبیره می کند. (ناظم الاطباء). آنکه بندد استخوان را بر کجی. (آنندراج). کسی که استخوان را به کژی ببندد. (از منتهی الارب) ، زنی که خود را رسوا می کند و زنا می دهد. (ناظم الاطباء). زن که مباح کند خود را به مزد. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به مؤجره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَجْ جِ)
آجرپز و آجرساز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متشاجر
تصویر متشاجر
در هم آویخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهاجر
تصویر متهاجر
همدیگر برنده و جدایی کننده، از یکدیگر جدا شده
فرهنگ لغت هوشیار
اجاره کننده، اجاره دار سلاکیده سلاکدار سلاک نشین، مزدور زاور آنچه باجاره داده شودمورداجاره. اجاره کننده اجاره دار، خدمتکار اجیر، کسی که ضرب مسکوکات و ساختن نقده ها در بعض مواقع بوی واگذارمیشد (صفویه) : جمع مستاجرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
مستأجرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
Tenant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
locataire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
inquilino
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
کرایہ دار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
ผู้เช่า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
mpangaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
דַּיָּר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
借り手
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
房客
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
세입자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
ভাড়াটিয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
penyewa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
Mieter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
किरायेदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
inquilino
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
inquilino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
huurder
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
орендар
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
najemca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
арендатор
دیکشنری فارسی به روسی