جدول جو
جدول جو

معنی موهومه - جستجوی لغت در جدول جو

موهومه
موهومه در فارسی مونث موهوم: سمردای سمرادیک مونث موهوم
تصویری از موهومه
تصویر موهومه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهویه
تصویر ماهویه
(دخترانه)
ماهوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از موهوم
تصویر موهوم
آنچه در وهم وجود دارد و در عالم خارج نیست، خیالی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مَ)
تأنیث موسوم. (یادداشت مؤلف) ، داغ کرده شده. نشان داغ خورده: ابل موسومه، شتران داغدار. (ناظم الاطباء) ، ارض موسومه، زمین باریده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، درع موسومه، زرهی که پایین آن را به شبه آراسته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
مؤنث مرهوم. به باران نرم رسیده. روضه مرهومه، مرغزار باران رسیده. (از منتهی الارب). و رجوع به مرهوم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
ارض موخومه، زمین وخیمه. و رجوع به موخمه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَهَْ وِ هََ)
زنی که از پری گوشت لرزد. (منتهی الارب) (آنندراج). زنی که از بسیاری و پری گوشت بلرزد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
مؤنث موهون. زن سست. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به موهون شود
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُو)
هرچیز منسوب به موهوم. (یادداشت مؤلف). خرافی. موهوماتی. انیاب اغوالی. نیش غولی. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح ریاضی) عدد موهومی. (یادداشت مؤلف). عدد مفروض. عدد فرضی
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
موهوبه. موهوب. هرچیز بخشیده شده و هبه شده. (ناظم الاطباء). مالی که مورد هبه است. (قانون مدنی مادۀ 795). و رجوع به هبه و واهب و موهوب له و موهوب شود
موهوبه. رجوع به موهوبه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
ارض موکومه، زمینی که گیاه آن در زیر پای سپرده شده و خورده شده باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
ارض موقومه، زمینی که گیاه آن خورده شده و پاسپرده شده باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ مَ)
موهمه: کلمات موهمه، سخنان به وهم افکننده. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به موهم و وهم و موهمه شود
مؤنث موهم. رجوع به موهم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از محرومه
تصویر محرومه
مونث محروم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختومه
تصویر مختومه
مختومه در فارسی مونث مختوم بنگرید به مختوم مونث مختوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محکومه
تصویر محکومه
مونث محکوم
فرهنگ لغت هوشیار
مرحومه در فارسی مونث مرحوم: آمرزیده نیکیاد درگذشته مونث مرحوم امت مرحومه (مسلمانان) جمع مرحومات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجومه
تصویر مرجومه
مونث مرجوم جمع مرجومات
فرهنگ لغت هوشیار
مداومت در فارسی پتاییدن برزیدن، پی گیری دنباله دادن 3 پایداری پا بر جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجزومه
تصویر مجزومه
مونث مجزوم جمع مجزومات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذمومه
تصویر مذمومه
مونث مذموم بنگرید به مذموم مونث مذموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدهوشه
تصویر مدهوشه
مدهوشه در فارسی مونث مدهوش بنگرید به مدهوش مونث مدهوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتومه
تصویر محتومه
مونث محتوم جمع محتومات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرقومه
تصویر مرقومه
مونث مرقوم جمع مرقومات، نامه مراسله رقیمه جمع مرقومات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجهوله
تصویر مجهوله
مونث مجهول جمع مجهولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهوره
تصویر متهوره
مونث متهور جمع متهورات
فرهنگ لغت هوشیار
مفهومه در فارسی مونث مفهوم چم در یافته همرافته مونث مفهوم، جمع مفهومات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موهمه
تصویر موهمه
مونث موهم: (شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موهوم
تصویر موهوم
توهم شده، خیال شده، تصور شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موهوبه
تصویر موهوبه
مونث موهوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسومه
تصویر موسومه
مونث موسوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موهوم
تصویر موهوم
((مَ))
گمان شده، وهم شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرحومه
تصویر مرحومه
زنده یاد، شادروان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موهوم
تصویر موهوم
پندارین
فرهنگ واژه فارسی سره
مجعول، تصوری، جعلی، خرافه، خیالی، ساختگی، وهمی، وهم آلود، افسانه ای، اساطیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد