جدول جو
جدول جو

معنی موعد - جستجوی لغت در جدول جو

موعد
جای وعده کردن
زمان وعده دادن
در علم اقتصاد سررسید
عهد و پیمان، عقد، قرار و مدار، قول و قرار، بیعت، قرار مدار، ایلاف
تصویری از موعد
تصویر موعد
فرهنگ فارسی عمید
موعد
(عَ)
نوید دادن. (منتهی الارب). وعده دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وعده کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
موعد
وعده گاه، مکان پیمان، جای عهد و پیمان، جای وعده
تصویری از موعد
تصویر موعد
فرهنگ لغت هوشیار
موعد
((مُ عِ))
زمان یا مکان وعده داده شده، جمع مواعد
تصویری از موعد
تصویر موعد
فرهنگ فارسی معین
موعد
زمان، سررسید
تصویری از موعد
تصویر موعد
فرهنگ واژه فارسی سره
موعد
مهلت، وعده، فصل، موسم، موقع، وقت، هنگام، اجل
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مودع
تصویر مودع
به ودیعت نهنده، امانت گذارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مولد
تصویر مولد
در زبان عربی ویژگی هر یک از کلمات ساختگی یا غیر عربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجد
تصویر موجد
به وجود آورنده، ایجاد کننده، آفریننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقد
تصویر موقد
افروزنده، روشن کننده، درخشنده، درخشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معود
تصویر معود
عادت داده شده، تربیت شده، ورزیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مودع
تصویر مودع
به ودیعت نهاده شده، امانت گذاشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورد
تصویر مورد
درختچه ای همیشه سبز با گل های سفید و میوای اسانس دار و گوشتی که مصرف دارویی دارد،، آس، آسمار، مرسین
مورد اسپرم: در علم زیست شناسی نوعی مورد با برگ های پهن و زرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موبد
تصویر موبد
دایمی، ابدی، همیشگی، جاودانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موکد
تصویر موکد
تاکید شده، محکم و استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقعد
تصویر مقعد
زمین گیر، برجای مانده، آنکه به واسطۀ بیماری و ناتوانی یا پیری نتواند از جا برخیزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توعد
تصویر توعد
وعدۀ بد دادن، بیم دادن، ترساندن، از عاقبت بد ترسانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصعد
تصویر مصعد
مایعی که آن را بجوشانند تا مقداری از آن تبخیر شود و طعم یا رنگش تغییر کند، تبخیر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورد
تصویر مورد
موضوع، مسئله، محل ورود، جای فرود آمدن، آبشخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقعد
تصویر مقعد
جای نشستن، نشستنگاه، نشیمنگاه، در علم زیست شناسی دبر، پیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مولد
تصویر مولد
جای ولادت، محل تولد، زادبوم، زمان ولادت
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
نوید دادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دور راس (راس سفر) دور، رانده دور گشته تبعید شده نفی گردیده جمع مبعدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجعد
تصویر مجعد
موی پیچیده، سطبر و بسته، مرغول
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه و هم چنین تسعید در واژه نامه های تازی نیامده نیکبخت سعادتمند نیکبخت: خواجه بسان غضنفریست کجاهست بستدن و دادنش دودست مسعد. (منوچهری) توضیح تسعید در قاموسهای معتبر عربی نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
فرا یازگاه فرا یاز بالا رو (آسانسور) محل برآمدن محل صعود، جمع مصاعد. برجای بلند برآمده، تبخیر شده: نور گل اندر گلابدان نرسیده قطره بر او چیست چون گلاب مصعد. (منوچهری)، پاک شده خالص گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معود
تصویر معود
عادت کرده بچیزی، معتاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقعد
تصویر مقعد
نشستنگاه، جمع مقاعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توعد
تصویر توعد
وعید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواد
تصویر مواد
ماتکان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مورد
تصویر مورد
باره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موعود
تصویر موعود
سررسید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مولد
تصویر مولد
زایش ده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موید
تصویر موید
بیانگر، پیروز
فرهنگ واژه فارسی سره
وعده دار، مهلت دار
فرهنگ واژه مترادف متضاد