جدول جو
جدول جو

معنی موطاء - جستجوی لغت در جدول جو

موطاء
(مُ وَطْ طَءْ)
پایمال شده و پاسپرده. (ناظم الاطباء). زیر پا سپرده شده. (آنندراج). نرم و برابر ساخته. (ناظم الاطباء).
- موطاءالاکناف، مرد نرم خوی.
- ، جوانمرد وبسیارمهمانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مردی که در ناحیۀ خود یاران و همسایگان را جای دهد و اذیت به آنها نرساند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : خیارکم احاسنکم اخلاقاً الموطؤون اکنافاً الذین یألفون و یؤلفون. (حدیث نبوی از کلیله و دمنه چ مینوی ص 182).
- موطاءالعقب، پادشاه با فر و شوکت که خلایق پیرو وی باشند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
موطاء
(مَ طَءْ)
جای قدم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جای پای. (ناظم الاطباء). و رجوع به موطی ٔ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ طَ)
یازیدگی و درازشدگی، اسم است تمطی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
زمین پست میان زمین بلند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (به کسر و فتح اول) گستردنی و مهد گسترده شده. خلاف غطاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جامه ای که بر هودج وغیر آن اندازند. (غیاث اللغات). رجوع به وطا شود
لغت نامه دهخدا
(ضَف ف)
از ’م طو’، مطو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به مطو شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
جمع واژۀ مطو و مطو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). و رجوع به مطو شود
لغت نامه دهخدا
(عَضْهْ)
بانگ کردن گربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (دهار) (المصادر زوزنی). بانگ گربه. (مهذب الاسماء). و رجوع به مو شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کوفته شده و پاسپرده شده، وطی کرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
موماه. بیابان. ج، موامی. (منتهی الارب، مادۀ ’م وو’) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آن جراحت که بدان پوست تنک رسد که زبر استخوان سر بود. (مهذب الاسماء). سرشکستگی که تا پوست تنک رسد. ملطاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اگر جراحت (شکستگی سر) بدان پوست رسد که بر استخوان پوشیده است آن را السمحاق گویند و الملطاء نیز گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، پوست تنک میان گوشت و استخوان سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، شکستگی که تا دماغ رسد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مؤنث املط. یعنی زنی که اندامش بی موی باشد. ج، ملط. (ناظم الاطباء). و رجوع به املط شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بسیار دهش بخشنده و مذکر و مؤنث در آن یکسان است. ج، معاطی، معاطی ّ. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زمین پست در میان زمینهای بلندو مرتفع، (منتهی الارب، مادۀ وطء) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تأنیث أمرط. رجوع به امرط شود، شجرهمرطاء، درختی که برگ بر آن نباشد. (از اقرب الموارد) ، امراءه مرطاء، زنی که از زانو به بعدموی نداشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد). ج، مرط
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
تأنیث اذوط
لغت نامه دهخدا
(اَ طَءْ)
نعت تفضیلی است. در عبارت زیر: گسترده تر، نرم تر، پاسپرده تر: فالارض باکنافها اوطاء مهاد لطاعته و اتبعشی ٔ لمشیته. (معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث 1634)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
در کتاب الموطاء مالک نام وی آورده است. (الاصابه ج 1 قسم اول ص 334)
لغت نامه دهخدا
تصویری از موطا
تصویر موطا
جای پا جای گام پاگاه
فرهنگ لغت هوشیار
پسته زمین پست بوب گستردنی، پرده، چادر زمین نشیب و پست میان زمینهای بلند. گستردنی مقابل عطا: (می بافتم تار و پود معنی از بهر وطای خضر و موسی) (تحفه العراقین) یا وطای ازرق. پرده کبود، آسمان نیلگون: (چون وحش پاس بست سپهر و زمین مباش منگر وطای ازرق و مگزین عطای خاک) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موطیء
تصویر موطیء
جای قدم، جمع مواطیء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وطاء
تصویر وطاء
((وِ))
گستردنی، فرش، سجاده، جمع اوطئه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وطاء
تصویر وطاء
((وَ))
زمین نشیب و پست میان زمین های بلند
فرهنگ فارسی معین