جدول جو
جدول جو

معنی موسیقال - جستجوی لغت در جدول جو

موسیقال
موسیقار، (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 372) (یادداشت مؤلف)، رجوع به موسیقار شود
لغت نامه دهخدا
موسیقال
مقایسه شود با موسیقی، سازی است که اروپاییان آنرا} فلوت پان {گویند و امروز به ساز دهنی مشهور است. ساختمان این ساز از نایهای کوچک و بزرگ که در کنار هم نهاده اند تشکیل میگردد (حسینعلی ملاح. مجله موسیقی شماره 98 ص 70)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موسیقار
تصویر موسیقار
نوعی ساز، سازدهنی، در افسانه ها، مرغی که در منقارش سوراخ های بسیار است و از آن سوراخ ها آوازهای گوناگون برمی آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موسیلاژ
تصویر موسیلاژ
مادۀ لزجی که در بیشتر گیاهان وجود دارد، مایع لزجی که از حل کردن صمغ در آب فراهم می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موزیکال
تصویر موزیکال
مربوط به موسیقی، با موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
موسیقار:
نظمی است مر نظام پذیری را
گرخوانده ای در اول موسیقا،
ناصرخسرو،
و رجوع به موسیقار شود
لغت نامه دهخدا
یک نوع سازی که از نی های بزرگ و کوچک ترتیب داده اند، (ناظم الاطباء)، نام سازی است که در آن نی هائی بزرگ و کوچک به اندام مثلث با هم وصل کنند، (غیاث) (از آنندراج) (از برهان)، سازی است که اروپائیان آن را فلوت پان گویند و امروز به سازدهنی مشهور است، ساختمان این ساز از نایهای کوچک و بزرگ که در کنار هم نهاده اند تشکیل می گردد، اولیای چلبی انواع مختلفی از موسیقار را ذکر کند و گوید: بزرگ آن را ’بطال’ و کوچک آن را ’جرفت’ می نامیدند، در زبان ترکی آن را ’مزمار دودگی’ می خوانند و این نوع ساز هرچند که فعلاً در ترکیه معمول نیست، نوعی از آن در رومانی وجود دارد، این ساز شاید همان سازی باشد که آن را امروزه در بالکان ’موسکال’ می نامند، آلتی است از آلات موسیقی چون بربط و جز آن، آلت موسیقی است از جنس نای، نایلوس، (از یادداشت مؤلف)، موسیقور، (مفاتیح)، سرنای، یراعه، (زمخشری) :
هنوز رودسرایان نساختند به روم
ز بهر مجلس او ارغنون و موسیقار،
فرخی،
به چنین روز به گوشش غو کوس
ز ارغنون خوشتر و از موسیقار،
فرخی،
به یاد شهریارم نوش گردان
به بانگ چنگ و موسیقار و طنبور،
منوچهری،
همی نواختی آن لعبت بدیع که هست
نواش مست ولیکن به لحن موسیقار،
مسعودسعد،
به سایه ابر بگسترد فرش بوقلمون
ز شاخ بلبل بگشاد لحن موسیقار،
مسعودسعد،
تا چکاوک بست موسیقار بر منقار خویش
ارغنون بسته ست بلبل بر درخت ارغوان،
امیرمعزی،
چشم موسی تار شد بر طور غیرت ز انتظار
از لب داود صوتی به ز موسیقار کو؟
سنایی،
استخوانم شکل موسیقار شد از غم ظهیر
در صفیر آید تنم چون برکشم فریاد را،
ظهیر فاریابی،
به بهار و شکوفه خوش سازد
نحل و موسیجه لحن موسیقار،
خاقانی،
نغمت و الحان بلبل شکسته شد و اوتار و موسیقار صلصل گسسته گشت، (سندبادنامه ص 124)،
همان نغمه دماغش در جرس داشت
که موسیقار عیسی در نفس داشت،
نظامی،
چو موسیقار می نالم به زاری
که کار مشکل و دشوار دارم،
عطار،
درخت موسی از دورم نمودند
درون سینه موسیقار دارم،
عطار (دیوان ص 352)،
صورت آلت موسیقاری نام آن شهرور که بعد از ابوحفص هیچ کس آن را در عمل نتوانست آورد، (المعجم فی معاییر اشعار العجم)،
اگر موسی نیم موسیجه هستم
درون سینه موسیقار دارم،
مولوی (از انجمن آرا)،
سرو در حالت است از آنکه نواخت
صوت موسیجه ساز موسیقار،
امامی هروی (از انجمن آرا)،
- موسیقار ختایی، آلتی است از مطلقات آلات ذوات النفخ، چچیق،
، سازی که درویشان می نوازند، سازی که شبانان می نوازند، (ناظم الاطباء) (از برهان)، به معنی نای موسی است، (جهانگیری)، موسیقی، (یادداشت مؤلف) : و من تلک ثاوفرسیطس ... و له کتب ... و التصانیف المعتبره خصوصاً فی موسیقار، (ملل و نحل شهرستانی)، نام پرنده ای که در منقار آن سوراخهای بسیار است و از آن سوراخها آوازهای گوناگون برمی آید و موسیقی از آن مأخوذ است، (از ناظم الاطباء) (از غیاث) (از آنندراج) (از برهان)، مرغی است که از سوراخهای منقارش آوازهای گوناگون برآید، گویند موسیقی از آن مأخوذ است، شیخ عطار گفته:
فیلسوفی بود دمسازش گرفت
علم موسیقی ز آوازش گرفت،
امااین قول بر اساسی نیست و افسانه است، و رجوع به ققنوس شود، (انجمن آرا) (آنندراج)، مرد موسیقی دان، (یادداشت مؤلف)، مؤلف الحان، (مفاتیح) : فنقول الان و ان الموسیقی هی الغناء و الموسیقار هوالمغنی و الموسیقات هو آله الغناء، (رسائل اخوان الصفا)، فلما احس الموسیقار بذلک منهما و کان ماهراًفی صناعته غیر نغمات الاوتار، (رسائل اخوان الصفا)، موسیقی دان، (دزی ج 2 ص 624)، مطرب، (مفاتیح)
لغت نامه دهخدا
آلت موسیقی، (یادداشت مؤلف) : فنقول الان ان الموسیقی، هی الغناء و الموسیقار، هوالمغنی و الموسیقات، هو آلهالغناء، (رسائل اخوان الصفا)، و رجوع به موسیقی و موسیقار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از موزیکال
تصویر موزیکال
مربوط به موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تازی از یونانی خنیا گر خنیا دان مقایسه شود با موسیقی، سازی است که اروپاییان آنرا} فلوت پان {گویند و امروز به ساز دهنی مشهور است. ساختمان این ساز از نایهای کوچک و بزرگ که در کنار هم نهاده اند تشکیل میگردد (حسینعلی ملاح. مجله موسیقی شماره 98 ص 70)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی ساز که از نی های بزرگ و کوچک ترتیب داده اند و اروپاییان آن را «فلوت پان» می گویند و امروز به ساز دهنی مشهور است، نام پرنده ای افسانه ای که منقارش سوراخ های بسیار دارد و از آن سوراخ ها آوازهای گوناگون برمی آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موزیکال
تصویر موزیکال
همراه با نغمه و موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
Musical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
musical
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
موسیقیاتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
musikal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
ดนตรี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
מוּסִיקָלִי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
音楽的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
音乐的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
wa muziki
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
음악적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
müziksel
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
музичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
সঙ্গীতপূর্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
संगीतिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
musicale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
musical
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
musikalisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
muzikaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
музыкальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
muzyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از موسیقایی
تصویر موسیقایی
musical
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مؤلّف، نوازنده
دیکشنری اردو به فارسی
موسیقایی بودن، موسیقی
دیکشنری اردو به فارسی