جدول جو
جدول جو

معنی موسقه - جستجوی لغت در جدول جو

موسقه(سِ قَ)
نخله موسقه، خرمابن بسیاربار. ج، موسقات. (ناظم الاطباء). درخت خرمای باردار. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موسه
تصویر موسه
زنبور، حشرۀ کوچکی از راستۀ نازک بالان، چهار بال نازک و نیش زهرآلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موسسه
تصویر موسسه
تشکیلات یا سازمانی برای انجام کارهای خاص
فرهنگ فارسی عمید
(عَ / عَ ظِنْ)
همسنگ برآمدن در معارضه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به سوی یکدیگر آهنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ / مَ سَ)
زنبور. (ناظم الاطباء) (جهانگیری). زنبور را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). به معنی زنبور باشد و آن پرنده ای است گزنده. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
خزه. (از لغات فرهنگستان ایران). رجوع به خزه شود
لغت نامه دهخدا
ناحیتی است (از هندوستان) به چین و طوسول پیوسته و ایشان را حصارها و بناهای استوار است و مشک بسیار خیزد. (حدود العالم ص 65)
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ قَ)
رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَسَ قَ)
اسم مکان از فسق. بیت اللطف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). محل فسق و فساد. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات). مفسقه:
قوت و غذای باب تو و عم و خال تو
ز آخال و از تکسک خرابات و مفسقه.
سوزنی (از یادداشت ایضاً).
این خواجه را چاره مجو بندش منه پندش مگو
کآنجا که افتاده ست او نی مفسقه نی معبده ست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ قَ)
سبب افزونی وسرسبزی. (منتهی الارب). هرآنچه سبب افزونی و سرسبزی باشد. گویند: التجاره مورقه للمال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
علم سرود و آواز و علم الحان. (ناظم الاطباء). موسیقی. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به موسیقی شود.
- ارباب علم موسقی، دانایان علم سرود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَقْ قَ سَ)
ابل موقسه، شتران گرگین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ نَ)
موسن. چاهی که از بوی بد آن بیهوشی آید. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ قَ)
تأنیث موبق. ج، موبقات. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موبق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ)
موق. موق. مؤوق (م ئو) . بمردن و هلاک گشتن. (منتهی الارب). مردن و هلاک گردیدن کسی. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ثِ قَ)
اعتماد و اعتبار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِسْ وَ قَ)
تأنیث مسوق. تازیانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
متخذ از زاماسکۀ روسی. بطانۀ روغن بزرک و گل قزوین سرشته که شیشه را با آن به در و پنجره استوار کنند. در تداول امروز زامسقه و زامسکه نیز معمول است
لغت نامه دهخدا
(عَ)
گول گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). موق. مؤوق (م ئو) . (منتهی الارب). احمق شدن. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به موق و مؤوق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَثْ ثَ قَ)
ماده شتر استوارخلقت. (ناظم الاطباء). تأنیث موثق. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موثق شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
اعتماد کردن. (آنندراج). ثقه. موثق. رجوع به موثق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از موبقه
تصویر موبقه
موبقه در فارسی: میراننده کشنده مونث موبق، جمع موبقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسه
تصویر موسه
زنبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موثقه
تصویر موثقه
مونث موثق
فرهنگ لغت هوشیار
موسسه در فارسی مونث موسس: بنگاه مونث موسس: تاسیس شده بنیاد نهاده، بنگاه سازمان اداره، جمع موسسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسقی
تصویر موسقی
فن ترکیب اصوات بنحوی که بگوش خوشایند باشد: (مولانا در فن شعر ماهربوده و در علم ادوار و موسیقی کامل و نادر) (ترجمه مجالس النفائس. 16) توضیح قدما موسیقی را چنین تعریف کرده اند: معرفت الحان و آنچه التیام الحان بدان بود و بدان کامل شود (نفایس الفنون ج 2 ص 77) ارسطو موسیقی را یکی از شعب ریاضی محسوب داشته و فیلسوفان اسلامی نیز این قول را پذیرفته اند ولی از آنجا که همه قواعد موسیقی مانند ریاضی مسلم و غیر قابل تغییر نیست بلکه ذوق و قریحه سازنده و نوازنده نیست بلکه تام دارد آنرا} هنر {نیز محسوب دارند. یا علم موسیقی. علم تالیف
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای که قبل از رنگ کاری در پنجره میز صندلی و غیره ترتیب دهند تا به وسیله آنها ناهمواری های آنها را برطرف کنند و سپس آنها را رنگ نمایند. این ماده در نگه داری شیشه های عمارت و الصاق آنها به پنجره نیز به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسه
تصویر موسه
((س))
زنبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موسسه
تصویر موسسه
بنیاد، نهاد، سازمان، بنگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
اداره، بنگاه، بنیاد، دایره، سازمان، نهاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد