جدول جو
جدول جو

معنی موسسه - جستجوی لغت در جدول جو

موسسه
تشکیلات یا سازمانی برای انجام کارهای خاص
تصویری از موسسه
تصویر موسسه
فرهنگ فارسی عمید
موسسه
موسسه در فارسی مونث موسس: بنگاه مونث موسس: تاسیس شده بنیاد نهاده، بنگاه سازمان اداره، جمع موسسات
فرهنگ لغت هوشیار
موسسه
بنیاد، نهاد، سازمان، بنگاه
تصویری از موسسه
تصویر موسسه
فرهنگ واژه فارسی سره
موسسه
اداره، بنگاه، بنیاد، دایره، سازمان، نهاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موسس
تصویر موسس
تاسیس کننده، بنیان گذار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موسه
تصویر موسه
زنبور، حشرۀ کوچکی از راستۀ نازک بالان، چهار بال نازک و نیش زهرآلود
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
خزه. (از لغات فرهنگستان ایران). رجوع به خزه شود
لغت نامه دهخدا
ناحیتی است (از هندوستان) به چین و طوسول پیوسته و ایشان را حصارها و بناهای استوار است و مشک بسیار خیزد. (حدود العالم ص 65)
لغت نامه دهخدا
(سَ / مَ سَ)
زنبور. (ناظم الاطباء) (جهانگیری). زنبور را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). به معنی زنبور باشد و آن پرنده ای است گزنده. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سِ نَ)
موسن. چاهی که از بوی بد آن بیهوشی آید. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ سَ)
زن تباهکار. ج، مومسات، موامیس. (منتهی الارب، مادۀ وم س) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَقْ قَ سَ)
ابل موقسه، شتران گرگین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ قَ)
نخله موسقه، خرمابن بسیاربار. ج، موسقات. (ناظم الاطباء). درخت خرمای باردار. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَرْ رَ سَ)
تأنیث مورس. رنگ شده به گیاه ورس. (ناظم الاطباء). و رجوع به مورس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از موسه
تصویر موسه
زنبور
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بنیاد چیزی را بر پا مینهد و بنا میکند، پایه کذار، بنانهاده، بنیانگذار آنکه با خود حرف میزند و زمزمه میکند، وسواسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مؤسسه
تصویر مؤسسه
((مُءَ سِّ سَ یا س))
بنگاه، سازمان، اداره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موسه
تصویر موسه
((س))
زنبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موسس
تصویر موسس
بنیانگزار، بنیانگر
فرهنگ واژه فارسی سره
بانی، بنیانگزار، پایه گذار، واضع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
Institutionally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
institutionnellement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
institucionalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
संस्थागत रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
secara institusional
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
โดยองค์กร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
institutioneel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
institucionalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
istituzionalmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
instytucjonalnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
інституційно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
institutionell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
институционально
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از به طور موسسه ای
تصویر به طور موسسه ای
באופן מוסדי
دیکشنری فارسی به عبری