جدول جو
جدول جو

معنی موریچ - جستجوی لغت در جدول جو

موریچ
(مُ)
سیگموند موریچ، داستان نویس و نمایشنامه نویس مجارستانی و از بهترین نویسندگان مجارستان در قرن بیستم بود. زندگیش در سختی گذشت. نخست به روزنامه نگاری پرداخت و بعد با نوشتن داستان کوتاهی شهرت یافت. او راست: مشعل وفادار به مرگ. داستان زندگی من
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موری
تصویر موری
لولۀ سفالی که در زیر زمین یا میان دیوار برای ساختن راه آب به کار می برند، تنبوشه، گنگ برای مثال (زنگی روی چون در دوزخ / بینی ای همچو موری مطبخ (جامی۱ - ۳۲۳)
نوعی پارچۀ نخی سفید و نازک
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
دهی جزو دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم، در 32 هزارگزی جنوب راه قم به اصفهان. سکنۀ آن 250 تن و آب آن از 2 رشته قنات تأمین می شود. و محصول آنجا غلات، اشجار، میوه از قبیل بادام، گردو و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. مزرعۀ کبوددره، کله زرد، مرسه جزء این ده است. سر راه فرعی کهک به فردو واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جزء طایفۀ دورکی از طایفۀ هفت لنگ از ایل بختیاری ایران است و دارای شعب ذیل می باشد: بابایی، علی جانوند، بوری بودی. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 73)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مروی در تلفظ مردم خراسان. رجوع به مروی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَرْ ری)
نعت فاعلی از توریه. بلندکننده و بردارندۀ نگاه از کسی. رجوع به توریه شود، آتش برآورنده از آتش زنه. و رجوع به مؤری شود، پوشندۀ حقیقت چیزی و ظاهر کننده غیر آن. و رجوع به مؤری شود، زشتی جراحت که داروکننده را اندوهگین کند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام ولایتی است در ترکستان، (ازغیاث) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از ایراء، رجوع به ایراء (مادۀ وری) شود، آنکه آتش برمی آورد از آتشزنه، (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، موریه، پیه ناک و استخوان پرمغز گرداننده فربهی شتر را، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب، مادۀ وری)، آن که منضم گرداند دو ستور را و در یک جا علف خوراند، (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان کوه شهری بخش کهنوج شهرستان جیرفت، در 140هزارگزی جنوب کهنوج سرراه مارز به منوجان، در منطقۀ کوهستانی گرمسیری واقع و دارای 100 تن سکنه است. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. محصولش خرما و گندم و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 23 هزارگزی شمال باختر کرمانشاهان با 173 تن سکنه، آب آن از سراب نیلوفر و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
به معنی مورچال است، (از انجمن آرا)، رجوع به مورچال و مورچل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
کوهی است که سلیمان هیکل اورشلیم را بر آن بنا کرد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
به معنی برگزیده از جانب خداست و آن زمینی است که ابراهیم مأمور گشت که بدانجا برآمده اسحاق فرزند خود را بر یکی از کوههای آن قربانی گرداند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(ری یِ)
جزیره ای است در اقیانوس هند در شرق جزیره ماداگاسگار (مشرق افریقا). ابتدا از متصرفات فرانسه بود. و از سال 1810 میلادی به بعد به تصرف انگلیس درآمد. جمعیت آن 509800 تن است. شهر مرکزی آن بندر لوئی و محصول عمده آن قند می باشد. در سال 1920 هجری شمسی رضاخان سرسلسلۀ خاندان پهلوی پس از استعفا از سلطنت بدانجا تبعید گردید و سپس به ژهانسبورگ در افریقای جنوبی برده شد
لغت نامه دهخدا
موریکیوس، نام کاملش فلاویوس تیبریوس موریکیوس (539-602 میلادی) امپراتور روم شرقی (582- 602 میلادی)، وی در سال 591 به جنگهای ایران و روم خاتمه داد و درآخر کار با شورش سپاهیان روم در ناحیۀ دانوب روبروشد و مجبور به استعفا گشت (602 میلادی)، فوکاس وی را به قتل رساند، رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 164 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ زامْ)
دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 7 هزارگزی شمال باختری دهدز با 197 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ)
جیمزجوستینین. نویسنده و سیاستمدار بریتانیایی، پسر اسحاق موریه بود. وی دوبار به ایران مسافرت کرد و جمعاًبالغ بر شش سال در سفارت انگلیس در تهران خدمت کرد و نایب سفارت بود. در سال 1816 میلادی به وطن خویش بازگشت و دو جلد سفرنامه درباره سفرهای خود نوشت که هر دو به چاپ رسید. بیشتر شهرت او به خاطر کتاب ’حاجی بابای اصفهانی’ است که در سال 1824 به چاپ رسیده است
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تنگ کوچک دسته دار که در آن سرکه و جز آن می ریزند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث موری. آنکه آتش برمی آورد از آتش زنه. (ناظم الاطباء). ج، موریات. و رجوع به موریات شود
لغت نامه دهخدا
معبر آب در زیر زمین، لوله ای که کوزه گران از سفال سازند به جهت راهگذر آب: (زنگیی روی چون در دوزخ بینیی همچو موری مطبخ) (جامی)، ناودان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موری
تصویر موری
تنبوشه، لوله سفالی که در زیر زمین یا میان دیوار برای ساختن راه آب به کار می بردند
فرهنگ فارسی معین
در لغت به معنی: مویه، در موسیقی آوایی است که از سوی بستگان.، مویه کردن با صدای بلند، ساس
فرهنگ گویش مازندرانی