جدول جو
جدول جو

معنی موریانی - جستجوی لغت در جدول جو

موریانی
منسوب به موریان و آن موضعی است در اهواز. (یادداشت مؤلف) (از الوزراء و الکتاب ص 65) (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
موریانی
سلیمان بن مخلد، مکنی به ابوایوب از وزیران دولت عباسی در عراق و از مردم موریان بود که دهی از دههای اهواز است. وی پس از خالد بن برمک نیای برمکیان به وزارت منصور رسید و به خوبی به ادارۀ امور پرداخت. پس منصور بدو بدبین شد و به سال 153 هجری قمری او را عزل کرد و گرفتار ساخت و اموالش را مصادره کرد و شکنجه دادش. موریانی مردی خردمند و فصیح بود و به سال 154 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی در مادۀ سلیمان) (از لباب الانساب) (از الوزراء و الکتاب ص 65)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موریانه
تصویر موریانه
نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، لبنگ، دیوک، ارضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
محبت، دوستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مومیایی
تصویر مومیایی
ویژگی جسمی که به مومیا آغشته شده، مومیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهرگانی
تصویر مهرگانی
مهرگان، در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو نو کردی نوای مهرگانی / ببردی هوش خلق از مهربانی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به خوریان که از اعمال بسطام است و از آنجاست خواجه رستم خوریانی، رجوع به تذکرۀ دولتشاه سمرقندی و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمهوری اسلامی واقع در ساحل غربی افریقا به مساحت 1080000 کیلومتر مربع، از شمال به ریودواورو (قسمتی از صحرای افریقا) از جنوب به سنگال و از مشرق به صحرا و مالی محدود است. موریتانی 727000 تن سکنه دارد. مرکز آن نواکختر است. موریتانی در 1903 تحت قیمومت فرانسه و در نوامبر 1958 حکومت خود مختار و در نوامبر 1960 استقلال کامل یافت. نام رسمی آن، جمهوری اسلامی موریتانیا (موریتانی) است
لغت نامه دهخدا
(نَ /نِ)
زنگاری باشد که آهن و فولاد را ضایع کند. (برهان). زنگاری که آهن و فولاد را ضایع می کند به طوری که از صیقل کردن برطرف نشود. (ناظم الاطباء). مورانه. مورجانه. مورچانه. (غیاث) (آنندراج) :
بس که دنیا را کمر بستم چو مور دانه کش
مدتی چون موریانه روی در آهن کشم.
سعدی.
آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد از او به صیقل زنگ.
سعدی.
، جانورکی که چوب را می خورد و آن را سوراخ سوراخ می کند. (ناظم الاطباء). مورچۀ سفید. ریونجه. تافشک. ریونجو. رونجو. کرم چوب خوار. چوبخوار. چوبخوارک. ارضه. کرمک چوبخوار. ریوچه. خوره. چوبخواره. حشره ای است از راستۀ آرکیپترها که نزدیک براستۀ رگ بالان است. موریانه حشره ای است اجتماعی و دو نوع از آن دیده می شود یک نوع در داخل چوبهای منازل است و نوع دیگر در نواحی استوایی که در بیابانهابرای خود مسکن می سازد و طول و قطر خانه هایشان گاهی به پنج متر و هشت متر می رسد. موریانه نیز مانند مورچه گونه هایی دارد چون موریانه های کارگر و موریانه های مدافع (سرباز) که بال و چشم و دستگاه تناسلی ندارند و فقط موریانۀ نر چهار بال دارد. در دستگاه گوارشی این موریانه ها عده ای از تک یاختگان از دستۀ فلاژله ها می زیند که با موریانه ها زندگی اشتراکی دارند. رشمیز و آن را در اصطلاح شوشتر ریمیز و در اصطلاح گناباد خراسان رونجک گویند. (یادداشت پروین گنابادی). دابهالارض: همچنان برعصا تکیه زده بود تا موریانه عصای او را خورد و عصابیفتاد. (قصص الانبیاء ص 175). مأروض، موریانه زده. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
موریانه همه چیز خانه را خورد جز غم صاحب خانه. (امثال و حکم دهخدا).
چوب نرم را موریانه خورد. (امثال و حکم دهخدا).
، به معنی مور است. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
موضعی است از اعمال اهواز و از آنجاست ابوایوب موریانی وزیر ابوجعفر منصور خلیفه، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهرگانی
تصویر مهرگانی
نوایی است از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
نام دارویی سیاه مانند قیر که برای شکستگی استفاده میشود، مومیایی جسد را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
نوازش، محبت، رحمت، رئوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نورهانی
تصویر نورهانی
نورهان نوراهان
فرهنگ لغت هوشیار
زنگاری که آهن و فولاد را ضایع میکند بطوریکه از صیقل کردن برطرف نشود، حشره ای مانند مورچه که خوراک آن چوب است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورچانه
تصویر مورچانه
زنگاری که در آهن و فولاد بهم رسد
فرهنگ لغت هوشیار
((نِ))
حشره ای است از راسته آرکیپترها که نزدیک به راسته رگ بالان است. موریانه حشره ای است اجتماعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهرگانی
تصویر مهرگانی
خزانی، پاییزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهرگانی
تصویر مهرگانی
نام لحن بیست و پنجم باربد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مومیایی
تصویر مومیایی
جسدی که برای سالم ماندن آن را بوسیله مواد نگهدارنده مانند موم و مومیا پوشانده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مورچانه
تصویر مورچانه
((نِ))
زنگ آهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
عطوفت، لطف
فرهنگ واژه فارسی سره
چوب خوار، چوب خوارک، چوب خواره، ریشمیز، زمین سنب، مورچه سفید، زنگار (آهن و پولاد)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
Kindheartedness, Tenderheartedness, Kindness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
bonté, gentillesse, tendresse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
bondad, amabilidad, ternura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
दयालुता , दयालुता , दया , दयालुता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
bontà, gentilezza, tenerezza d'animo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
bondade, gentileza, ternura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
Herzensgüte, Freundlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
goedhartigheid, vriendelijkheid, zachtaardigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
доброта , ніжність серця
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
доброта , мягкосердечие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
dobroć, życzliwość, czułość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مهربانی
تصویر مهربانی
সদয়তা , দয়া , দয়া , কোমল হৃদয়তা
دیکشنری فارسی به بنگالی