جدول جو
جدول جو

معنی موریانه - جستجوی لغت در جدول جو

موریانه
نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، لبنگ، دیوک، ارضه
تصویری از موریانه
تصویر موریانه
فرهنگ فارسی عمید
موریانه
(نَ /نِ)
زنگاری باشد که آهن و فولاد را ضایع کند. (برهان). زنگاری که آهن و فولاد را ضایع می کند به طوری که از صیقل کردن برطرف نشود. (ناظم الاطباء). مورانه. مورجانه. مورچانه. (غیاث) (آنندراج) :
بس که دنیا را کمر بستم چو مور دانه کش
مدتی چون موریانه روی در آهن کشم.
سعدی.
آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد از او به صیقل زنگ.
سعدی.
، جانورکی که چوب را می خورد و آن را سوراخ سوراخ می کند. (ناظم الاطباء). مورچۀ سفید. ریونجه. تافشک. ریونجو. رونجو. کرم چوب خوار. چوبخوار. چوبخوارک. ارضه. کرمک چوبخوار. ریوچه. خوره. چوبخواره. حشره ای است از راستۀ آرکیپترها که نزدیک براستۀ رگ بالان است. موریانه حشره ای است اجتماعی و دو نوع از آن دیده می شود یک نوع در داخل چوبهای منازل است و نوع دیگر در نواحی استوایی که در بیابانهابرای خود مسکن می سازد و طول و قطر خانه هایشان گاهی به پنج متر و هشت متر می رسد. موریانه نیز مانند مورچه گونه هایی دارد چون موریانه های کارگر و موریانه های مدافع (سرباز) که بال و چشم و دستگاه تناسلی ندارند و فقط موریانۀ نر چهار بال دارد. در دستگاه گوارشی این موریانه ها عده ای از تک یاختگان از دستۀ فلاژله ها می زیند که با موریانه ها زندگی اشتراکی دارند. رشمیز و آن را در اصطلاح شوشتر ریمیز و در اصطلاح گناباد خراسان رونجک گویند. (یادداشت پروین گنابادی). دابهالارض: همچنان برعصا تکیه زده بود تا موریانه عصای او را خورد و عصابیفتاد. (قصص الانبیاء ص 175). مأروض، موریانه زده. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
موریانه همه چیز خانه را خورد جز غم صاحب خانه. (امثال و حکم دهخدا).
چوب نرم را موریانه خورد. (امثال و حکم دهخدا).
، به معنی مور است. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
موریانه
زنگاری که آهن و فولاد را ضایع میکند بطوریکه از صیقل کردن برطرف نشود، حشره ای مانند مورچه که خوراک آن چوب است
فرهنگ لغت هوشیار
موریانه
((نِ))
حشره ای است از راسته آرکیپترها که نزدیک به راسته رگ بالان است. موریانه حشره ای است اجتماعی
فرهنگ فارسی معین
موریانه
چوب خوار، چوب خوارک، چوب خواره، ریشمیز، زمین سنب، مورچه سفید، زنگار (آهن و پولاد)
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روزیانه
تصویر روزیانه
روزی، رزق و خوراک هرروزه، غذای روزانه، توشه، نصیب، قسمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاریانه
تصویر زاریانه
ناله و زاری، سبب ناله و زاری، آنچه باعث گریه و زاری شود، برای مثال بشنو ای یار از نزاری زار / زاری ما و زاریانۀ ما (نزاری - مجمع الفرس - زاریانه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوفیانه
تصویر صوفیانه
به طریق صوفیان، به شیوه و روش صوفیان، همچون صوفیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرمانه
تصویر محرمانه
به طور پنهانی و مانند راز، سرپوشیده و پنهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهیانه
تصویر ماهیانه
ماهانه، ویژگی امری که هر ماه اتفاق می افتد، ویژگی حقوقی که در آخر هر ماه پرداخت شود، در هر ماه، ماهنامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زورخانه
تصویر زورخانه
ورزشگاه، محل مخصوص ورزش های باستانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منشیانه
تصویر منشیانه
به سبک و روش منشیان مانند منشیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مودبانه
تصویر مودبانه
از روی ادب مانند اشخاص مؤدب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مریدانه
تصویر مریدانه
به روش مریدان، همچون مرید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قورخانه
تصویر قورخانه
زرادخانه، اسلحه خانه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
مورددانه. تخم نوعی از مازریون را گویند. (ناظم الاطباء). کرم دانه. (یادداشت مؤلف). حب آلاس. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). تخم نوعی از مازریون است که آن را کرم دانه هم می گویند. (آنندراج) (برهان). و رجوع به مورددانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مورجانه. موریانه. زنگی است که در آهن پیدا شود و به پرداخت زدوده نگردد. (از آنندراج) (از انجمن آرا) (یادداشت لغت نامه). رجوع به مورچانه و موریانه شود
لغت نامه دهخدا
موضعی است از اعمال اهواز و از آنجاست ابوایوب موریانی وزیر ابوجعفر منصور خلیفه، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سلیمان بن مخلد، مکنی به ابوایوب از وزیران دولت عباسی در عراق و از مردم موریان بود که دهی از دههای اهواز است. وی پس از خالد بن برمک نیای برمکیان به وزارت منصور رسید و به خوبی به ادارۀ امور پرداخت. پس منصور بدو بدبین شد و به سال 153 هجری قمری او را عزل کرد و گرفتار ساخت و اموالش را مصادره کرد و شکنجه دادش. موریانی مردی خردمند و فصیح بود و به سال 154 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی در مادۀ سلیمان) (از لباب الانساب) (از الوزراء و الکتاب ص 65)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
موریانه. مورانه. مورچانه. زنگی را گویند که در جسم آهن کار کند و به صیقل زایل نشود. (انجمن آرا). و رجوع به موریانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
یک قطعه از قندو نبات و حلوا. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مور سیاه کوچک. (ناظم الاطباء) ، خانه مور. لانۀ مور.
- ره مورخانه، راه مانندی که موران به خط مستقیم در پی یکدیگر از آنجا به لانه می روند:
گر نسج عنکبوت و ره مورخانه نیست
هرگه که بنگری به میان و کران تیغ
اشکال پای مور و نشان پر مگس
پیدا چراست بر رخ چون ضیمران تیغ.
(از تاج المآثر).
، موریانه. (ناظم الاطباء). و رجوع به موریانه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَرْ رِ نَ / نِ)
همچون مورخان. بر روش تاریخ دانان
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
موریانه. زنگار آهن و فولاد. (ناظم الاطباء). موریانه است و آن زنگاری باشد که در آهن و فولاد به هم می رسد. (برهان). زنگاری که در ذات آهن دررود و به صیقل دور و کم نشود. از مور به معنی معروف و چانه حرف نسبت، مفید معنی تشبیه به معنی زنگ آهن. (از غیاث) (از آنندراج). و رجوع به موریانه و مورانه شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به موریان و آن موضعی است در اهواز. (یادداشت مؤلف) (از الوزراء و الکتاب ص 65) (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زورخانه
تصویر زورخانه
جایی که در آن ورزشهای قدیمی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگیانه
تصویر سوگیانه
لباس ماتم و جامه عزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاریانه
تصویر زاریانه
سبب و باعث ناله و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورچانه
تصویر مورچانه
زنگاری که در آهن و فولاد بهم رسد
فرهنگ لغت هوشیار
سوفیانه درویشانه همچون صوفیان به طریق صوفیان: سماع صوفیانه، به شیوه صوفیان: صوفیانه عمل می کند، بحری از اصول موسیقی و آن سه ضربی است، سر انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوطیانه
تصویر طوطیانه
مانند طوطی همچون طوطیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورچانه
تصویر مورچانه
((نِ))
زنگ آهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرمانه
تصویر محرمانه
نهانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخفیانه
تصویر مخفیانه
پنهانی
فرهنگ واژه فارسی سره
حیله گرانه، محیلانه، بدجنسانه، مزورانه
متضاد: ساده لوحانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد