حره مضرسه، حرۀ سنگ ریزناک یا حره که در آن سنگها مانند دندان سگ باشد. (منتهی الارب). سنگستانی که در آن سنگهائی باشد مانند دندان سگ. (ناظم الاطباء) ، بئر مضرسه، چاهی که گرداگرد آن را سنگ برآورده باشند. (ناظم الاطباء)
حره مضرسه، حرۀ سنگ ریزناک یا حره که در آن سنگها مانند دندان سگ باشد. (منتهی الارب). سنگستانی که در آن سنگهائی باشد مانند دندان سگ. (ناظم الاطباء) ، بئر مضرسه، چاهی که گرداگرد آن را سنگ برآورده باشند. (ناظم الاطباء)
قلاده مکرسه، قلاده ای که مروارید و مهرۀ آن در رشته ای کشیده سپس آن هر دو را یک جا کرده با مهره های کلان ضم کنند. (منتهی الارب). گردن بند از مروارید و مهره که در مابین دو دانه از مروارید و مهره، مهرۀ بزرگتر کشیده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
قلاده مکرسه، قلاده ای که مروارید و مهرۀ آن در رشته ای کشیده سپس آن هر دو را یک جا کرده با مهره های کلان ضم کنند. (منتهی الارب). گردن بند از مروارید و مهره که در مابین دو دانه از مروارید و مهره، مهرۀ بزرگتر کشیده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مصغر مور یعنی مور خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). مور خرد. ذره. ذر. (حاشیۀ برهان چ معین). مصغر مور است هم چنانکه باغچه مصغر باغ باشد. (از برهان). نوعی از مور که به غایت خرد باشد. (غیاث) (آنندراج) : ذره، مورچۀ خرد. (ترجمان القرآن). نمل، مورچۀ خرد. (دهار). مورچۀ ریزه. (منتهی الارب)، به معنی مور است. (جهانگیری). حسبانه نمل. نمله. میروک. (یادداشت مؤلف). مطلق مور. حشره ای است از راستۀ نازک بالان که تیره خاصی را به نام مورچگان در این راسته به وجود می آورد. مورچه جانوری است اجتماعی و دارای انواع گوناگون، که برخی از گونه های آن گوشتخوار و خطرناکند و چون دسته جمعی حمله می کنند هر جانوری را که غافلگیر کنند بزودی از پای درمی آورند و همه اعضای او را می خورند و اسکلتی از آن برجای می گذارند. مورچه های یک لانه سه دسته اند: 1- مورچه های کارگر که بی بالند و به گردآوری دانه و کندن لانه می پردازند. 2 و 3- مورچه های نر و ماده که چهار بال دارند. بالهای جنس ماده (ملکه) پس از جفت گیری می افتد و عمر آنها یک سال است. و کارشان فقط تخمگذاری است. عمر مورچه های نر فقط دو هفته است یعنی پس از جفت گیری می میرند و عمر مورچه های کارگر بین هشت تا ده ماه است. مورچه ها از نظر هوش و غریزه کاملند و تاکنون در حدود 2000 گونه مورچه در روی زمین شناخته شده که همه دارای زندگی و قوانین اجتماعی کاملند وبسیار اتفاق می افتد که فردی منافع خود را فدای منافع جمع می کند: عقیفان، مورچه های درازپا که در مقابر وخرابه باشد. (منتهی الارب). شیقتبان. طثرح. طبرج. (منتهی الارب). نمل. (منتهی الارب) (دهار). نمله. قردوع.دیسمه. ذر. دبی (د با) . قمل. دمه. دسمه. دنمه. دنامه: عقفان، جد مورچه های سرخ. دعاع، مورچه های سیاه بازو. دعبوب، مورچه ای است سیاه. دعابه و دبدب، رفتارمورچۀ درازپای. رمه، موق، مورچۀ پردار. سمسم، حبی، جبی ̍، مورچۀ سرخ. عجروف، مورچۀ درازپا تیزرو. نماه، مورچۀ ریزه. منمول، طعام مورچه رسیده. علس، نوعی از مورچه. هبور، مورچۀ ریزه. اجمان، مورچۀ سیمین (واحد آن جمانه است). (دستورالاخوان) : پی مورچه بر پلاس سیاه شب تیره دیدی دو فرسنگ راه. فردوسی. دشمن خواجه به بال و پر مغرورمباد که هلاک و اجل مورچه بال و پر اوست. فرخی. آفرین بر مرکبی کو بشنود در نیمه شب بانگ پای مورچه از زیر چاه شصت باز. منوچهری. لوطیکان چون ردۀ مورچه پیش یکی و دگری براثر. سوزنی. او خواندم به سخره سلیمان ملک شعر من جان به صدق مورچۀ خوان شناسمش. خاقانی. بینی از اژدهادلان صف زدگان چو معرکه خانه مورچه شده چرخ ورای معرکه. خاقانی تجمل است حسود ترا دلیل فنا چنان که مورچه را پربود نشان هلاک. عبدالواسع جبلی. به دست عشق چه شیر سیه چه مورچه ای به دام هجر چه باز سفید و چه مگسی. سعدی. - مثل مورچه، بسیار خرد. سخت ریز و خرد. (یادداشت مؤلف). - ، آزوقه و زاد و نوا و توشه گرد کننده. (امثال و حکم دهخدا). - مورچۀ سفید، موریانه. چوبخوارک. کرم چوبخواره. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موریانه شود: تا این مورچۀ سفید بیامد و مر عصا را بخورد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). ، عده کثیر. (امثال و حکم دهخدا). مثل مور و ملخ، خط نورستۀ زیبایان. خط سبز خوبان. (از یادداشت مؤلف) : سؤال کردم و گفتم جمال و حسن ترا چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده ست. سعدی (گلستان). چون مورچه از عارض رنگین کدام خوبان روییده است. (کتاب المعارف). - مورچۀ خط، کنایه است از خط نورستۀ خوبان. (از یادداشت مؤلف) : ای مورچۀ خط بدمیدی آخر بر گرد مهش خط بکشیدی آخر. عطار. - مورچۀ عنبرین، ریش نورستۀ خوبان. (ناظم الاطباء). کنایه از خط خوبان و نوخطان است. (برهان) (آنندراج). - مورچۀ مشکین پر، کنایه است از خط نورستۀ خوبان. (از یادداشت مؤلف) : سپه آورد خطت مورچۀ مشکین پر تا تو از مملکت حسن شوی عزل پذیر. سوزنی. ، شبه سفید. ودع. ودعه. شبه سپید خرد. منقاف خرد و سپید. شبه سفید است که از دریا برآرند و شکاف آن همچون شکاف هستۀ خرما باشد و به هندی کوری گویند و دفع چشم زخم را بر گردن کودکان آویزند. مهره. (یادداشت مؤلف). ببین و بترک (در تداول عامه). میقب، مهره ای که مورچه خوانندش. (منتهی الارب). ودعه، شبه سپید که از دریا برآرند... و به فارسی مورچه خوانند. (منتهی الارب)، موریانه. (ناظم الاطباء). زنگ که در ذات آهن دررود. (غیاث) (آنندراج). موریانه را نیز گویند و آن زنگاری باشد که در تیغ و آیینه و فولاد و امثال آن افتد. (برهان)، جوهر شمشیر و خنجر و کارد. مور. - مورچۀ شمشیر (خنجر یا تیغ) ، پرند و آب آن. ذری السیف. (یادداشت مؤلف). جوهر شمشیر: آن کو گهر مدح تو بر تیغ زبان راند چون مورچۀ تیغ نشیند به گهر بر. سیف اسفرنگی. ماهچۀ توغ او قلعۀ گردون گشاد مورچۀ تیغ او ملک سلیمان گرفت. خاقانی. آن جهانگیر که شیرینی جان بدخواه گاه هیجا خورش مورچۀ خنجر کرد. امیرخسرو دهلوی. ، آبگینۀ سیاه کوچک، مرد حقیر و ضعیف و نحیف. (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که به غایت ضعیف و نحیف و حقیر باشد. (برهان). مثل مور. رجوع به ترکیبات مور شود
مصغر مور یعنی مور خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). مور خرد. ذره. ذر. (حاشیۀ برهان چ معین). مصغر مور است هم چنانکه باغچه مصغر باغ باشد. (از برهان). نوعی از مور که به غایت خرد باشد. (غیاث) (آنندراج) : ذره، مورچۀ خرد. (ترجمان القرآن). نمل، مورچۀ خرد. (دهار). مورچۀ ریزه. (منتهی الارب)، به معنی مور است. (جهانگیری). حسبانه نمل. نمله. میروک. (یادداشت مؤلف). مطلق مور. حشره ای است از راستۀ نازک بالان که تیره خاصی را به نام مورچگان در این راسته به وجود می آورد. مورچه جانوری است اجتماعی و دارای انواع گوناگون، که برخی از گونه های آن گوشتخوار و خطرناکند و چون دسته جمعی حمله می کنند هر جانوری را که غافلگیر کنند بزودی از پای درمی آورند و همه اعضای او را می خورند و اسکلتی از آن برجای می گذارند. مورچه های یک لانه سه دسته اند: 1- مورچه های کارگر که بی بالند و به گردآوری دانه و کندن لانه می پردازند. 2 و 3- مورچه های نر و ماده که چهار بال دارند. بالهای جنس ماده (ملکه) پس از جفت گیری می افتد و عمر آنها یک سال است. و کارشان فقط تخمگذاری است. عمر مورچه های نر فقط دو هفته است یعنی پس از جفت گیری می میرند و عمر مورچه های کارگر بین هشت تا ده ماه است. مورچه ها از نظر هوش و غریزه کاملند و تاکنون در حدود 2000 گونه مورچه در روی زمین شناخته شده که همه دارای زندگی و قوانین اجتماعی کاملند وبسیار اتفاق می افتد که فردی منافع خود را فدای منافع جمع می کند: عقیفان، مورچه های درازپا که در مقابر وخرابه باشد. (منتهی الارب). شیقتبان. طثرح. طبرج. (منتهی الارب). نمل. (منتهی الارب) (دهار). نمله. قردوع.دیسمه. ذر. دبی (دَ با) . قمل. دمه. دسمه. دنمه. دنامه: عقفان، جد مورچه های سرخ. دعاع، مورچه های سیاه بازو. دعبوب، مورچه ای است سیاه. دعابه و دبدب، رفتارمورچۀ درازپای. رمه، موق، مورچۀ پردار. سمسم، حبی، جُبی ̍، مورچۀ سرخ. عجروف، مورچۀ درازپا تیزرو. نماه، مورچۀ ریزه. منمول، طعام مورچه رسیده. علس، نوعی از مورچه. هبور، مورچۀ ریزه. اجمان، مورچۀ سیمین (واحد آن جمانه است). (دستورالاخوان) : پی مورچه بر پلاس سیاه شب تیره دیدی دو فرسنگ راه. فردوسی. دشمن خواجه به بال و پر مغرورمباد که هلاک و اجل مورچه بال و پر اوست. فرخی. آفرین بر مرکبی کو بشنود در نیمه شب بانگ پای مورچه از زیر چاه شصت باز. منوچهری. لوطیکان چون ردۀ مورچه پیش یکی و دگری براثر. سوزنی. او خواندم به سخره سلیمان ملک شعر من جان به صدق مورچۀ خوان شناسمش. خاقانی. بینی از اژدهادلان صف زدگان چو معرکه خانه مورچه شده چرخ ورای معرکه. خاقانی تجمل است حسود ترا دلیل فنا چنان که مورچه را پربود نشان هلاک. عبدالواسع جبلی. به دست عشق چه شیر سیه چه مورچه ای به دام هجر چه باز سفید و چه مگسی. سعدی. - مثل مورچه، بسیار خرد. سخت ریز و خرد. (یادداشت مؤلف). - ، آزوقه و زاد و نوا و توشه گرد کننده. (امثال و حکم دهخدا). - مورچۀ سفید، موریانه. چوبخوارک. کرم چوبخواره. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موریانه شود: تا این مورچۀ سفید بیامد و مر عصا را بخورد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). ، عده کثیر. (امثال و حکم دهخدا). مثل مور و ملخ، خط نورستۀ زیبایان. خط سبز خوبان. (از یادداشت مؤلف) : سؤال کردم و گفتم جمال و حسن ترا چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده ست. سعدی (گلستان). چون مورچه از عارض رنگین کدام خوبان روییده است. (کتاب المعارف). - مورچۀ خط، کنایه است از خط نورستۀ خوبان. (از یادداشت مؤلف) : ای مورچۀ خط بدمیدی آخر بر گرد مهش خط بکشیدی آخر. عطار. - مورچۀ عنبرین، ریش نورستۀ خوبان. (ناظم الاطباء). کنایه از خط خوبان و نوخطان است. (برهان) (آنندراج). - مورچۀ مشکین پر، کنایه است از خط نورستۀ خوبان. (از یادداشت مؤلف) : سپه آورد خطت مورچۀ مشکین پر تا تو از مملکت حسن شوی عزل پذیر. سوزنی. ، شبه سفید. ودع. ودعه. شبه سپید خرد. منقاف خرد و سپید. شبه سفید است که از دریا برآرند و شکاف آن همچون شکاف هستۀ خرما باشد و به هندی کوری گویند و دفع چشم زخم را بر گردن کودکان آویزند. مهره. (یادداشت مؤلف). ببین و بترک (در تداول عامه). میقب، مهره ای که مورچه خوانندش. (منتهی الارب). ودعه، شبه سپید که از دریا برآرند... و به فارسی مورچه خوانند. (منتهی الارب)، موریانه. (ناظم الاطباء). زنگ که در ذات آهن دررود. (غیاث) (آنندراج). موریانه را نیز گویند و آن زنگاری باشد که در تیغ و آیینه و فولاد و امثال آن افتد. (برهان)، جوهر شمشیر و خنجر و کارد. مور. - مورچۀ شمشیر (خنجر یا تیغ) ، پرند و آب آن. ذری السیف. (یادداشت مؤلف). جوهر شمشیر: آن کو گهر مدح تو بر تیغ زبان راند چون مورچۀ تیغ نشیند به گهر بر. سیف اسفرنگی. ماهچۀ توغ او قلعۀ گردون گشاد مورچۀ تیغ او ملک سلیمان گرفت. خاقانی. آن جهانگیر که شیرینی جان بدخواه گاه هیجا خورش مورچۀ خنجر کرد. امیرخسرو دهلوی. ، آبگینۀ سیاه کوچک، مرد حقیر و ضعیف و نحیف. (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که به غایت ضعیف و نحیف و حقیر باشد. (برهان). مثل مور. رجوع به ترکیبات مور شود
جیمزجوستینین. نویسنده و سیاستمدار بریتانیایی، پسر اسحاق موریه بود. وی دوبار به ایران مسافرت کرد و جمعاًبالغ بر شش سال در سفارت انگلیس در تهران خدمت کرد و نایب سفارت بود. در سال 1816 میلادی به وطن خویش بازگشت و دو جلد سفرنامه درباره سفرهای خود نوشت که هر دو به چاپ رسید. بیشتر شهرت او به خاطر کتاب ’حاجی بابای اصفهانی’ است که در سال 1824 به چاپ رسیده است
جیمزجوستینین. نویسنده و سیاستمدار بریتانیایی، پسر اسحاق موریه بود. وی دوبار به ایران مسافرت کرد و جمعاًبالغ بر شش سال در سفارت انگلیس در تهران خدمت کرد و نایب سفارت بود. در سال 1816 میلادی به وطن خویش بازگشت و دو جلد سفرنامه درباره سفرهای خود نوشت که هر دو به چاپ رسید. بیشتر شهرت او به خاطر کتاب ’حاجی بابای اصفهانی’ است که در سال 1824 به چاپ رسیده است
دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 7 هزارگزی شمال باختری دهدز با 197 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 7 هزارگزی شمال باختری دهدز با 197 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
مورثیا، ناحیه ای در جنوب شرقی اسپانیابه مساحت 26177 کیلومتر مربع که 1171500 تن جمعیت دارد، در کنار دریای مدیترانه واقع است و از دو ایالت مورسی و الباست تشکیل شده است، در قرن هشتم میلادی به دست اعراب مسلمان افتاد و در قرن یازدهم به صورت کشور مستقل مورثیا درآمد، در نیمۀ قرن سیزدهم تابع کاستیل بود و سرانجام در سال 1366 میلادی ضمیمۀ آن شد شهر مرکزی ایالت مورسی که در جنوب شرقی اسپانیا بر رود سگورا واقع است و 249790 تن سکنه دارد
مورثیا، ناحیه ای در جنوب شرقی اسپانیابه مساحت 26177 کیلومتر مربع که 1171500 تن جمعیت دارد، در کنار دریای مدیترانه واقع است و از دو ایالت مورسی و الباست تشکیل شده است، در قرن هشتم میلادی به دست اعراب مسلمان افتاد و در قرن یازدهم به صورت کشور مستقل مورثیا درآمد، در نیمۀ قرن سیزدهم تابع کاستیل بود و سرانجام در سال 1366 میلادی ضمیمۀ آن شد شهر مرکزی ایالت مورسی که در جنوب شرقی اسپانیا بر رود سگورا واقع است و 249790 تن سکنه دارد
مرأسه. نقطه دار. منقوطه. و برای فرق میان فاء و قاف، ’فاء’ را فاء مروسه گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : خرفق، اول الاسم خاء مفتوحه بعدها راء ساکنه ثم فاء مروسه مفتوحه ثم قاف... (مفردات ابن البیطار ج 1 ص 53). زیزفون، أوله زای مفتوحه بعدها یاء باثنتین من تحتها ساکنه بعد زای اخری مفتوحه ثم فاء مروسه مضمومه... (ابن البیطار)
مرأسه. نقطه دار. منقوطه. و برای فرق میان فاء و قاف، ’فاء’ را فاء مروسه گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : خرفق، اول الاسم خاء مفتوحه بعدها راء ساکنه ثم فاء مروسه مفتوحه ثم قاف... (مفردات ابن البیطار ج 1 ص 53). زیزفون، أوله زای مفتوحه بعدها یاء باثنتین من تحتها ساکنه بعد زای اخری مفتوحه ثم فاء مروسه مضمومه... (ابن البیطار)
آنجا که درس دهند و درس خوانند. آموزشگاه. مکتب. دبستان. دبیرستان. جای تدریس. جای آموختن علوم و فنون. - مدرسه ابتدائی، مدرسه ای که در آن کودکان نوآموز را درس آموزند و دورۀآن در ایران شش سال بود و اکنون پنج سال است. دبستان. - مدرسه دولتی، مدرسه ای که از طرف دولت و با هزینۀ دولتی تأسیس شده باشد و از شاگردان آن بابت حق التعلیم پولی نگیرند یا مبلغی اندک گیرند. مقابل مدرسه غیر دولتی و مدرسه ملی. - مدرسه راهنمائی، مدارسی که اخیراً در ایران تأسیس شده است و دانش آموزان را پس از گذراندن دورۀ پنج سالۀ ابتدائی بدانها هدایت کنند تا با آموختن مقدماتی از فنون و حرف متداول برای خدمات آزاد اجتماعی آماده شوند. این مدارس در نظام جدید آموزشی ایران جانشین دورۀ اوّل دبیرستانهاست. - مدرسه عالی، مدرسه ای که در آن کسانی درس خوانند که دورۀ دوم متوسطه را گذرانده باشند. دانشگاه. - مدرسه غیرانتفاعی. رجوع به مدرسه ملّی شود. - مدرسه متوسطه، مدرسه ای که بین دبستان (اکنون بین دورۀ راهنمائی) و مدرسه عالی است و دورۀ آن شش سال (اکنون 4 سال) است. و دانش آموزان آن در رشته های گوناگون علم و ادب درس خوانند. - مدرسه ملی، مدرسه ای که هزینۀ شخص یا اشخاصی را میپردازند و از دانش آموزان و یا دانش جویان در مقابل تعلیم، پول دریافت می کنند. مدرسه غیرانتفاعی
آنجا که درس دهند و درس خوانند. آموزشگاه. مکتب. دبستان. دبیرستان. جای تدریس. جای آموختن علوم و فنون. - مدرسه ابتدائی، مدرسه ای که در آن کودکان نوآموز را درس آموزند و دورۀآن در ایران شش سال بود و اکنون پنج سال است. دبستان. - مدرسه دولتی، مدرسه ای که از طرف دولت و با هزینۀ دولتی تأسیس شده باشد و از شاگردان آن بابت حق التعلیم پولی نگیرند یا مبلغی اندک گیرند. مقابل مدرسه غیر دولتی و مدرسه ملی. - مدرسه راهنمائی، مدارسی که اخیراً در ایران تأسیس شده است و دانش آموزان را پس از گذراندن دورۀ پنج سالۀ ابتدائی بدانها هدایت کنند تا با آموختن مقدماتی از فنون و حرف متداول برای خدمات آزاد اجتماعی آماده شوند. این مدارس در نظام جدید آموزشی ایران جانشین دورۀ اوّل دبیرستانهاست. - مدرسه عالی، مدرسه ای که در آن کسانی درس خوانند که دورۀ دوم متوسطه را گذرانده باشند. دانشگاه. - مدرسه غیرانتفاعی. رجوع به مدرسه ملّی شود. - مدرسه متوسطه، مدرسه ای که بین دبستان (اکنون بین دورۀ راهنمائی) و مدرسه عالی است و دورۀ آن شش سال (اکنون 4 سال) است. و دانش آموزان آن در رشته های گوناگون علم و ادب درس خوانند. - مدرسه ملی، مدرسه ای که هزینۀ شخص یا اشخاصی را میپردازند و از دانش آموزان و یا دانش جویان در مقابل تعلیم، پول دریافت می کنند. مدرسه غیرانتفاعی
هر چه آن را همچو سپر پیش دارند. (منتهی الارب) (از آنندراج). هر چیزی که مانند سپر آن را پیش آرند و خود را بدان حفظ کنند. (ناظم الاطباء). متراس. (محیطالمحیط) (اقرب الموارد)
هر چه آن را همچو سپر پیش دارند. (منتهی الارب) (از آنندراج). هر چیزی که مانند سپر آن را پیش آرند و خود را بدان حفظ کنند. (ناظم الاطباء). متراس. (محیطالمحیط) (اقرب الموارد)
حشره ایست از راسته نازک بالان که تیره خاصی را بنام تیره مورچگان در این راسته بوجود میاورد. مورچه جانوریست اجتماعی و آن دارای گونه های بسیار میباشد و مخصوصا برخی گونه های نواحی حاره مورچه های خطرناک و گوشتخوارند و چون بطور دسته جمعی حمله میکنند هر جانوری را که غافلگیر کنند بزودی از پای در میاورند و در مدت قلیلی همه عضلات و انساج جانور را مورد طعمه قرار داده اسکلتی از او بر جای میگذارند. مورچه های یک لانه به سه دسته تقسیم میشوند: عده ای مورچه های کارگرند که عموما فاقد بال هستند و کار آنها جمع آوری دانه ها و مواد غذایی و حفر لانه و نگهداری تخمها و نوزادان میباشد. تعداد کمی از افراد یک لانه مورچه های نر و ماده هستند که دارای چهار بال نازک میباشند. مورچه ها حشراتی هستند که از نظر هوش و غریزه طبیعی کاملند. بین شکم و تنه این حشرات پایه ای وجود دارد که بوسیله آن شکم میتواند حرکات زیادی در جهات مختلف انجام دهد. مورچه های کارگر دارای سر کوچکی هستند در صورتیکه نرها و ماده ها دارای سر بزرگند. آرواره های این حشره نسبه قوی است و پاهایش به چنگال ختم میشوند. بالهای جنس ماده حشره مذکور پس از جفتگیری می افتند. عمر مورچه های کارگر بین 8 تا 10 ماه و مورچه ماده (ملکه) یک سال و مورچه های نر فقط دو هفته است یعنی پس از جفتگیری با ماده میمیرند. کار ملکه بارور شده فقط تخم گذاری است. مورچه های عمله تخم ها را جمع میکنند و پس از آنکه لاروها بیرون آمدند آنها را مواظبت کرده غذا میدهند. نوزاد ها معمولا در پیله سفیدی قرار دارند. بالغ بر 2000 گونه مورچه تاکنون در روی زمین شناخته شده که همه دارای زندگی و قوانین اجتماعی کاملند و بسیار اتفاق می افتد که فردی منافع شخصی خود را فدای منافع جمع می کند مور، جمع مورچگان. یا مورچه سفید. موریانه یا مورچه عنبرین. خط زیبا رویان . یا روی مورچه سوار بودن، بسیار کند راه رفتن، جوهر شمشیر و خنجر و کارد: (آن جهانگیر که شیرینی جان بدخواه گاه هیجا خورش مورچه خنجر کرد) (امیر خسرو)
حشره ایست از راسته نازک بالان که تیره خاصی را بنام تیره مورچگان در این راسته بوجود میاورد. مورچه جانوریست اجتماعی و آن دارای گونه های بسیار میباشد و مخصوصا برخی گونه های نواحی حاره مورچه های خطرناک و گوشتخوارند و چون بطور دسته جمعی حمله میکنند هر جانوری را که غافلگیر کنند بزودی از پای در میاورند و در مدت قلیلی همه عضلات و انساج جانور را مورد طعمه قرار داده اسکلتی از او بر جای میگذارند. مورچه های یک لانه به سه دسته تقسیم میشوند: عده ای مورچه های کارگرند که عموما فاقد بال هستند و کار آنها جمع آوری دانه ها و مواد غذایی و حفر لانه و نگهداری تخمها و نوزادان میباشد. تعداد کمی از افراد یک لانه مورچه های نر و ماده هستند که دارای چهار بال نازک میباشند. مورچه ها حشراتی هستند که از نظر هوش و غریزه طبیعی کاملند. بین شکم و تنه این حشرات پایه ای وجود دارد که بوسیله آن شکم میتواند حرکات زیادی در جهات مختلف انجام دهد. مورچه های کارگر دارای سر کوچکی هستند در صورتیکه نرها و ماده ها دارای سر بزرگند. آرواره های این حشره نسبه قوی است و پاهایش به چنگال ختم میشوند. بالهای جنس ماده حشره مذکور پس از جفتگیری می افتند. عمر مورچه های کارگر بین 8 تا 10 ماه و مورچه ماده (ملکه) یک سال و مورچه های نر فقط دو هفته است یعنی پس از جفتگیری با ماده میمیرند. کار ملکه بارور شده فقط تخم گذاری است. مورچه های عمله تخم ها را جمع میکنند و پس از آنکه لاروها بیرون آمدند آنها را مواظبت کرده غذا میدهند. نوزاد ها معمولا در پیله سفیدی قرار دارند. بالغ بر 2000 گونه مورچه تاکنون در روی زمین شناخته شده که همه دارای زندگی و قوانین اجتماعی کاملند و بسیار اتفاق می افتد که فردی منافع شخصی خود را فدای منافع جمع می کند مور، جمع مورچگان. یا مورچه سفید. موریانه یا مورچه عنبرین. خط زیبا رویان . یا روی مورچه سوار بودن، بسیار کند راه رفتن، جوهر شمشیر و خنجر و کارد: (آن جهانگیر که شیرینی جان بدخواه گاه هیجا خورش مورچه خنجر کرد) (امیر خسرو)