جدول جو
جدول جو

معنی مودزد - جستجوی لغت در جدول جو

مودزد
(دُ)
غده ای است در میان فاق پاچۀ گوسفند و گاو که عوام معتقدند هر کس آن را بخورد در چشم موی زاید می آورد و باید پیش از پختن یا پس از پخته شدن پاچه آن را بیرون آورد. مودزده، توسعاً انتهای هر چیز به مناسبت واقع بودن غده مودزد در میان فاق پاچۀ گوسفند. و رجوع به فرهنگ لغات عامیانه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ دَ / دِ)
موی بیخ شرم مرد. (یادداشت مؤلف) ، مودزد. و رجوع به مودزد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دوست داشته شده. (غیاث) (آنندراج). محبوب. که مورد مهر و محبت است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام پدر اتابک سلغر (543-558 هجری قمری) و اتابک زنگی (558- 571 هجری قمری) از اتابکان فارس:
به نام دولت مودود شاه بن زنگی
بیا و مردمی و دوستی به جای آور.
انوری.
خسرو ملک عجم اتابک اعظم
سعد ابوبکر سعد زنگی مودود.
سعدی.
رجوع به تاریخ عمومی مرحوم اقبال ج 2 ص 558 و 559 شود
ابن زنگی بن آق سنقر اسفهسالار ملک قطب الدین که بدو اعرج می گفته اند از فرمانروایان دولت نوریه و حاکم موصل و برادر سلطان نورالدین و پادشاهی نیکوسیرت و عادل بود و به سال 565 هجری قمری در موصل درگذشت.
لغت نامه دهخدا
تصویری از مودود
تصویر مودود
دوست داشته
فرهنگ لغت هوشیار
غده ایست در میان فاق پاچه گوسفند و گاو که عوام معتقدند هر کس آنرا بخورد چشمش موی زاید در می آورد و باید پیش از پختن یا پس از پخته شدن پاچه آنرا بیرون آورد، انتهای هر چیز: (فلان کس تا مو دزدش بما فرو کرد) (یعنی کلاه گشادی سر ما گذاشت)
فرهنگ لغت هوشیار