دیوانه. (منتهی الارب). ابله. خل، صاحب هوس. به هوس افتاده. مشتاق. سخت شیفته: ای دیدۀ عالم به جمال تو منور این روح ملایک به لقای تو مهوس. ناصرخسرو. این چو طوطی بود مهوس و آن چون خروسی که طبعش احسان است. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 847). ، پریشان. آشفته: صورتش بست کز رسیدن او خاطر من مهوس است، برفت. خاقانی
دیوانه. (منتهی الارب). ابله. خل، صاحب هوس. به هوس افتاده. مشتاق. سخت شیفته: ای دیدۀ عالم به جمال تو منور این روح ملایک به لقای تو مهوس. ناصرخسرو. این چو طوطی بود مهوس و آن چون خروسی که طبعش احسان است. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 847). ، پریشان. آشفته: صورتش بست کز رسیدن او خاطر من مهوس است، برفت. خاقانی
کاهیده مرزجوش پارسی تازی گشته مرزنگوش (این واژه پارسی است) مرزنگوش. یا مروس اقطی. مرزنگوش. توضیح جزو اول یعنی مروس معرب و مصحف یونانی بمعنی مرزنگوش است و جزو دوم یعنی اقطی که معرب یونانی است بمعانی: دماغه ساحل کنار رود غله و آرد است
کاهیده مرزجوش پارسی تازی گشته مرزنگوش (این واژه پارسی است) مرزنگوش. یا مروس اقطی. مرزنگوش. توضیح جزو اول یعنی مروس معرب و مصحف یونانی بمعنی مرزنگوش است و جزو دوم یعنی اقطی که معرب یونانی است بمعانی: دماغه ساحل کنار رود غله و آرد است