جدول جو
جدول جو

معنی مهه - جستجوی لغت در جدول جو

مهه(مَ هََ / هَِ)
ماهه. مثقب. افزاری درودگران را که بدان چوب و تخته سوراخ کنند و حکاکان جواهر بدان سفته کنند. رجوع به ماهه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مها
تصویر مها
(دخترانه)
سنگی مانند بلور، یاقوت کبود، در گویش مازندران ابر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مته
تصویر مته
ابزاری که نجار با آن چوب و تخته را سوراخ می کند، پرما، ماهه، بهرمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهب
تصویر مهب
جای وزیدن باد، جهت وزش باد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماه
تصویر ماه
از کرات آسمانی که در هر ۲۹ روز و ۱۲ ساعت و۴۴ دقیقه یک بار به دور زمین می گردد و از خورشید کسب نور می کند، قمر،
واحد اندازه گیری زمان برابر با یک دوازدهم سال، کنایه از زیبا، در گاه شماری ایران قدیم، روز دوازدهم از هر ماه شمسی،
کنایه از زیبا، پسوند متصل به واژه به معنای دل انگیز مثلاً ماه پیکر، ماه منظر،
در آیین زردشتی ایزد روز دوازدهم از هر ماه، روز دوازدهم از هر ماه خورشیدی، ماه روز، برای مثال ماه روز ای به روی خوب چو ماه / بادۀ لعل مشک بوی بخواه ی گشت روشن چو ماه بزم که گشت / نام این روز ماه و روی تو ماه (مسعودسعد - ۵۴۸)
ماه برکوهان: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو لحن ماه برکوهان گشادی / زبانش ماه برکوهان نهادی (نظامی۲ - ۲۰۳)
ماه به ماه: ماهیانه، ماهانه، هر ماه، از این ماه به آن ماه
ماه تمام: ماه شب چهاردهم از تقویم قمری، بدر
ماه روزه: ماه نهم سال قمری، ماه روزه، ماه صیام، رمضان المبارک، ماه مبارک، رمضان
ماه قمری: مدت بین رؤیت هلال ماه تا هلال دیگر، تقریباً برابر با ۵/۲۹ شبانه روز
ماه مبارک: ماه نهم سال قمری، ماه روزه، ماه صیام، رمضان المبارک، رمضان
ماه نو: ماه شب اول از تقویم قمری، هلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهر
تصویر مهر
آلت فلزی یا لاستیکی که روی آن اسم شخص یا بنگاهی را نقش کرده و روی کاغذ و پاکت یا زیر نامه ها و قراردادها به جای امضا می زنند
کیسۀ سربسته، برای مثال فرستاده را داد مهری درم / که ختم است بر نام حاتم کرم (سعدی۱ - ۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهر
تصویر مهر
پول یا چیز دیگر که هنگام عقد نکاح بر ذمۀ مرد مقرر می شود، کابین، صداق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهر
تصویر مهر
دوستی، محبت
در آیین زردشتی رب النوع آفتاب، خورشید
ماه هفتم سال شمسی، پس از شهریور و پیش از آبان
روز شانزدهم از هر ماه شمسی، برای مثال روز «مهر» و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان / مهر بفزای ای نگار ماه چهر مهربان (مسعودسعد - ۵۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهل
تصویر مهل
ریم و زردابی که از لاشۀ مرده خارج شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مله
تصویر مله
نوعی پنبۀ زرد رنگ، نوعی پارچۀ خاکی رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهم
تصویر مهم
بااهمیت، کار قابل توجه، شغل، کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهجه
تصویر مهجه
خون، خون دل، روح، روان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهمه
تصویر مهمه
بیابان، دشت بی آب و علف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مره
تصویر مره
بار، دفعه، شماره، تعداد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهل
تصویر مهل
فرصت، مهلت، نرمی و آهستگی
فرهنگ فارسی عمید
(اُمْ مَهََ)
مادر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المرجع). لغتی است در ام ّ. (از آنندراج) :
امهتی خندف و الیاس ابی.
قصی (از المرجع).
بعضی گفته اند مادر در ذوی العقول. (از یادداشت مؤلف) ، کاربارها و شغلها و چیزها. (ناظم الاطباء). شغلها، حادثه ها. (فرهنگ فارسی معین).
- امور جمیله،کارهای نیک و چیزهای خوب. (ناظم الاطباء).
- امور دولت و دین، کارهای متعلق به دولت و مذهب. (ناظم الاطباء).
- امور عموم، امور جمهور، کارهای متعلق بعموم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُمْ مَ هََ)
بوریای سفره مانندی از برگ خرما. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهه
تصویر شهه
آواز اسب بانگ اسب
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی باشد مانند اسفناج و آن بیشتر در کناره های جوی آب روید و آن را در آش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی پستان (بزبان کودکان) پستان. یا ممه را لولو برد. بهنگام از شیر گرفتن کودکان نوک پستان مادر را سیاه کنند و چیزی تلخ مالند چون بچه خواهد بمکد از طعم آن متاذی شود بدو گویند: ممه را لولو برد، فایده و امر نیک متوقع از بین رفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مله
تصویر مله
کیش، دین، شریعت
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی چکش که زرگران بکار برند یامسه آغو. چکشی است که کف آن محدب است. یا مسه چهارسو. چکشی است چهارپهلو. یا مسه هوله (حوله)، قسمی چکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزه
تصویر مزه
طعب، طعم، قوه چشائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مره
تصویر مره
روایت کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
مدت در فارسی: گای زیم زمان گاه مده در فارسی: کلاهه ابر کش، فرو بردن کلک: در آمه (دوات) آن مقدار از مرکب که بوسیله آن مدی توان کشید: و مده از دوات چنان بردارد که پشت قلم با صحرا دارد دلیل بر آن سو کند
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از کرات آسمانی که بدور زمین میگردد و بعربی قمر گویند، ماه قمری مدت 92 تا 03 روز از رویت هلال تا هلال دیگر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مته
تصویر مته
آلتی باشد که درودگران بدان چوب و تخته سوراخ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهه
تصویر جهه
طرف و جانب، کرانه
فرهنگ لغت هوشیار
فراموشی از یاد بردن، ناتوانی در سخن چوبی که کشتیبانان بدان کشتی رانند پاروی کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهه
تصویر دهه
هر قسمت ده تائی از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهه
تصویر زهه
بدست آوردن نتیجه از در آمیختن نر و ماده نتایج تخم گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منه
تصویر منه
هن سپاسه، نکویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزه
تصویر مزه
طعم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهم
تصویر مهم
کرامند، برجسته، مهند، مهین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهر
تصویر مهر
نشان
فرهنگ واژه فارسی سره