جدول جو
جدول جو

معنی مهمانداری - جستجوی لغت در جدول جو

مهمانداری(مِ)
دارای مهمان بودن، مهمان نوازی، عمل و شغل مهماندار، میزبانی: از قعر دریا نجات دادی به برکت مهمانداری. (قصص الانبیاء ص 109). و تا بدانی که مهمانداری چگونه است. (قصص الانبیاء ص 109). باغ و بوستانها دیدیت و از هر چیزی چشیدیت و مهمانداری کردیم شما را. (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا
مهمانداری
دارای مهمان بودن، میزبانی
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
فرهنگ لغت هوشیار
مهمانداری
ضيافةً
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به عربی
مهمانداری
Hospitality
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مهمانداری
hospitalité
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مهمانداری
আতিথেয়তা
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به بنگالی
مهمانداری
hospitalidade
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مهمانداری
gościnność
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به لهستانی
مهمانداری
гостеприимство
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به روسی
مهمانداری
гостинність
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مهمانداری
gastvrijheid
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به هلندی
مهمانداری
Gastfreundschaft
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به آلمانی
مهمانداری
hospitalidad
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مهمانداری
आतिथ्य
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به هندی
مهمانداری
ospitalità
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مهمانداری
keramahan
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مهمانداری
مہمان نوازی
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به اردو
مهمانداری
การต้อนรับ
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به تایلندی
مهمانداری
אירוח
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به عبری
مهمانداری
おもてなし
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مهمانداری
ukarimu
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مهمانداری
환대
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به کره ای
مهمانداری
misafirperverlik
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مهمانداری
好客
تصویری از مهمانداری
تصویر مهمانداری
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرمانداری
تصویر فرمانداری
شغل و عمل فرماندار، محل کار فرماندار و کارمندان زیردست او
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهمان دار
تصویر مهمان دار
کسی که در قطار یا هواپیما از مسافران پذیرایی می کند، کسی که مهمان دارد و از او پذیرایی می کند، میزبان
فرهنگ فارسی عمید
مهمان داری، صفت و عمل میهمان دار، پذیرایی از میهمان، میزبانی، (از یادداشت مؤلف) :
گفت من چون در این جهان داری
خو گرفتم به میهمان داری،
نظامی،
و رجوع به میهمان دار و مهمان داری شود
لغت نامه دهخدا
سرداری و ریاست ده هزار لشکر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ پَ سَ)
کسی که در سرای خود مهمان دارد. میزبان، کسی که از تعهد و پرستاری و تیمار مهمان نهراسد. میهماندار که مهمان را پذیرا باشد، مهماندوست. دوستدار مهمان: سغد ناحیتی است... با آبهای روان... و مردمانی مهماندار و آمیزنده و نعمتی فراخ. (حدود العالم). بوسفیان گفت ما قومی مهمانداران و مهمان دوستانیم. (کشف الاسرار ج 2 ص 539) ، آن که از جانب شاه یا امیر و یا دستگاهی مأمور تیمارداری و خدمت مهمان است، آن که خدمت مسافران را در هواپیما بر عهده دارد
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان ایزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه، واقع در 65هزارگزی عجب شیر و 45 هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ مراغه به دهخوارقان با 634 تن سکنه. آب آن از قلعه چای و چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهمانسرای
تصویر مهمانسرای
سرا و خانه پذیرایی از مهمانان
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در سرای خود مهمان دارد، آنکه از مهمانان پذیرایی کند، ماموری متصدی پذیرایی فرستادن خارجی و غیره که موظف بود آنان را از میان شهرها و، مهمان دیه ها عبور دهد و بمقصد رساند. نواز: (بوسفیان گفت ما قومی مهمان داران و مهمان دوستانیم)
فرهنگ لغت هوشیار
شغل فرماندار، اداره ای که فرماندار با ماموران زیر دست خود در آن امور شهرستان رااداره کند. یا فرمانداری نظامی. حکومت نظامی که در مواقع ضرورت در شهر (یا شهرستان) بر قرار شود، محل فرماندار نظامی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در سرای خود مهمان دارد، آنکه از مهمانان پذیرایی کند، ماموری متصدی پذیرایی فرستادن خارجی و غیره که موظف بود آنان را از میان شهرها و، مهمان دیه ها عبور دهد و بمقصد رساند. نواز: (بوسفیان گفت ما قومی مهمان داران و مهمان دوستانیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهماندار
تصویر مهماندار
میزبان، خدمه هواپیما
فرهنگ فارسی معین