بیمار سل. (منتهی الارب). مسلول، آن که می خورد ولی اثری بر جسم خویش نمی بیند. (از اقرب الموارد) ، عقل رفتۀ بیهوش. کم عقل. کم خرد. بی خرد. رجل مهلوس، مردی کاهش گرفته. (منتهی الارب)
بیمار سل. (منتهی الارب). مسلول، آن که می خورد ولی اثری بر جسم خویش نمی بیند. (از اقرب الموارد) ، عقل رفتۀ بیهوش. کم عقل. کم خرد. بی خرد. رجل مهلوس، مردی کاهش گرفته. (منتهی الارب)
آهسته. خفی (آواز). مخفی و پنهان و نهان. (ناظم الاطباء). حرفی که به سستی و آهستگی تلفظ گردد. کلام مهموس، سخن غیر ظاهر و آهسته. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مهموسه شود
آهسته. خفی (آواز). مخفی و پنهان و نهان. (ناظم الاطباء). حرفی که به سستی و آهستگی تلفظ گردد. کلام مهموس، سخن غیر ظاهر و آهسته. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مهموسه شود
کار مشتبه و شوریده. (منتهی الارب) (آنندراج). کار درهم و شوریده و مختلط و درهم آمیخته. (ناظم الاطباء) : وقعوا فی مهجوس من الامر، أی ارتباک و اختلاط. (اقرب الموارد)
کار مشتبه و شوریده. (منتهی الارب) (آنندراج). کار درهم و شوریده و مختلط و درهم آمیخته. (ناظم الاطباء) : وقعوا فی مهجوس من الامر، أی ارتباک و اختلاط. (اقرب الموارد)