متقوس. (اقرب الموارد). مطلق خمیده و منحنی و قوسی و هلالی شکل. چنبری. مانند هلال منحنی. حاجب مهلل، ابرویی مانندۀ ماه نو. (مهذب الاسماء) ، شتر لاغر خمیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مهلله، منقوش به صورتهای هلال. دارای نقش هلال: شمس گردون بگسترد به طلوع بر زمین از زر طلی مفرش تا مهلل کنی بساط ورا به خم نعل ادهم و ابرش. سوزنی
متقوس. (اقرب الموارد). مطلق خمیده و منحنی و قوسی و هلالی شکل. چنبری. مانند هلال منحنی. حاجب مهلل، ابرویی مانندۀ ماه نو. (مهذب الاسماء) ، شتر لاغر خمیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مهلله، منقوش به صورتهای هلال. دارای نقش هلال: شمس گردون بگسترد به طلوع بر زمین از زر طلی مفرش تا مهلل کنی بساط ورا به خم نعل ادهم و ابرش. سوزنی
تهلیل کننده یعنی کلمه لااله الاّ اﷲخواننده. (از غیاث). گویندۀ لااله الااﷲ: گفت فرمان حکمت فرمان بخوان تا مهلل گردم آن را من به جان. مولوی. رجوع به تهلیل شود
تهلیل کننده یعنی کلمه لااله الاّ اﷲخواننده. (از غیاث). گویندۀ لااله الااﷲ: گفت فرمان حکمت فرمان بخوان تا مهلل گردم آن را من به جان. مولوی. رجوع به تهلیل شود
قاتل، کشنده، میراننده و هلاک کننده کشنده میراننده مردات مرداد هلاک کننده کشنده: (بعد از آن ملاحده مخاذیل برکیارق را کار دزدند مهلک نبود و اثر نکرد)، جمع مهلکین
قاتل، کشنده، میراننده و هلاک کننده کشنده میراننده مردات مرداد هلاک کننده کشنده: (بعد از آن ملاحده مخاذیل برکیارق را کار دزدند مهلک نبود و اثر نکرد)، جمع مهلکین