- مهجوری
- دور افتادگی جدایی دوری: (مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی) (حافظ. 352)، متروک ماندن
معنی مهجوری - جستجوی لغت در جدول جو
- مهجوری
- جدایی، دوری
- مهجوری
- جدایی، دوری،
برای مثال مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد / کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی (حافظ - ۹۸۴)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع مهجور، دور افتادگان رها شده ها جمع مهجور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جدا مانده، دورافتاده
سخن پریشان و ناحق، هذیان
ناهار
معاشقه
دارایی
چه طوری
شراب کهنه انگوری را گویند طرز حکومتی که رئیس آن از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود طرز حکومتی که رئیس آن از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود
تاج داری، سلطنت پادشاهی بزرگی
نوعی فرش که در شهر محفور بافته می شد
شغل و عمل گنجور خزانه داری: و گرخان را بترکستان فرستد مهر گنجوری پیاده از بلاساغون دوان آید به ایلاقش. (منوچهری)
منسوب به بهاور اهل لاهور لاهوری
جمع ماجور، مزد یافتگان جمع ماجور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
می زدگی پژمانی ناوش مستی، خماری خمارآلودگی می زدگی
جمع محجور، وامنان کانایان جمع محجور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
مزد گرفتن در مقابل انجام دادن کاری: رحمن است که راه مزدوری آسان کند، شاگردی استاد صنعتکار
سلمه سرمه از گیاهان ژیوه آبک، تیر (عطارد) از ستارگان، پیک نامه بر، ایزد بازرگانی و جرمز (سفر) نزد رومیان باستانی راس ایزد سلمه
مسرور بودن نشاط شادمانی
در تازی نیامده پردگی پرده نشینی پاکدامنی پوشیده شدن پنهان بودن، پرده نشینی، پاکدامنی عفت: دوستان، دختر رز توبه ز مستوری کرد شد سوی محتسب و کار بدستوری کرد. (حافظ)
در تازی نیامده فریفتگی، باد ساری ابر تنی فریفتگی، تکبر غرور
شکست یافتن مغلوبی
بدبختی، اندوهناکی: (بهار خرم نزدیک آمد از دوری بشاد کامی نزدیک شو ز مندوری) (جلاب. صحاح الفرش. 116)
نقدی، آنچه از پول و اعتبار و ارز و لوازم و ابزار و اشیا وجود داشته باشد
منسوب به منصور، یکی از گوشه های چهارگاه
جنبایی منسوب به موتور، آنچه که دارای موتور است موتور دار: (قایق موتوری)
عشق ورزی، کسب مهر و محبت و مهربانی
جوینده مهربانی
منسوب به هجاور
نوعی از حکومت که رییس آن از سوی مردم کشور برای مدتی محدود برگزیده شود و آن انواع مختلف دارد، جمهوری اسلامی، جهموری سوسیالیستی، جمهوری دموکراتیک، جهموری فدرال و غیره
ظاهراً مالی بوده که به مصادره و جریمه یا به عنوان طرح یا مالیات اجباری از کسی می گرفتند
((مَ))
فرهنگ فارسی معین
منسوب به محفور، فرش های مخصوص از قبیل زیلو و قطیفه خواب دار و غیره که در شهر «محفوره» می بافتند