جدول جو
جدول جو

معنی مهاداه - جستجوی لغت در جدول جو

مهاداه
(عَ بَ شَ)
به دو تن آوردن چنانکه یکی بر یک جانب و دیگری بر دیگر جانب. یقال: جاء فلان یهادی بین اثنین، اذا کان یمشی بینهما معتمداً علیهما من ضعف أو سکر، یعنی آمد فلان که تکیه کرده بود از ضعف و یا از مستی بر دو نفر یکی از طرف راست و یکی از طرف چپ. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). کسی را به دو تن آوردن چنانکه یکی بر جانبی باشد و دیگری بر جانبی چون بیماری یا مستی را. (یادداشت مؤلف) ، به یکدیگر هدیه دادن. (از اقرب الموارد). مهادات، طعام آوردن هرکس و در جمع خوردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مهاداه
مهادات در فارسی: ارمغان دادن
تصویری از مهاداه
تصویر مهاداه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهادات
تصویر مهادات
هدیه دادن به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
(طُ)
برابری کردن و معارضه نمودن و گویند: لایقادیه احد، یعنی برابری نمی کند با او کسی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
فسوس کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ممازحه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ترسانیدن کسی را. (از ناظم الاطباء). ترسانیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
سبک شمردن عقل کسی را. (منتهی الارب). سبک شمردن عقل و دانش کسی را. (ناظم الاطباء). کوچک دانستن و حقیر شمردن عقل کسی را. استصغار عقل کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
به دوستی خود مایل گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
گول شمردن و سبک و حقیر و خوار انگاشتن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پشت شکستن و سست کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پشت کسی را شکستن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ نَ / نِ)
آشتی. صلح. هدنه. (یادداشت مؤلف) : مهادنه با این مناجس دور باشد و لایق عزت اسلام نیاید. (ترجمه تاریخ یمینی). از جانبین صلاح در مصالحت دیدند ظاهراً مهادنه در هم پیوستند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مهادنت شود، (اصطلاح فقه) قرارداد صلح موقت
لغت نامه دهخدا
(عَ)
با هم فسوس کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). با هم فسوس کردن و شوخی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
دادن. (منتهی الارب). به کسی چیزی دادن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی فرا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
مهادنت. آشتی کردن و صلح نمودن با هم. (ناظم الاطباء). آشتی کردن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج). مصالحه و موادعه. (از اقرب الموارد). مصالحه. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مهاداه. اعتماد بر دیگری در رفتار. (ناظم الاطباء) ، به یکدیگر هدیه دادن: مکاتبات و ملاطفات و مهادات پیوسته گشت. (تاریخ بیهقی ص 682). با وی تذکره ای است چنانکه رسم رفته است و همیشه از هر دو جانب چنین مهادات و ملاطفات می بوده. (تاریخ بیهقی ص 209). بگوی که نگاهداشت رسم را این چیز فرستاده آمد بر اثر عذرها خواسته آید و سزای هر دو جانب مهادات و ملاطفات شود. (تاریخ بیهقی ص 210). به طریق مهادات و ملاطفت و انواع مبرات به دست آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 310). و رجوع به مهاداه شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
از ’ع دو’، دشمنی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با کسی دشمنی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). و رجوع به معادات و معادا شود، پی یکدیگر زدن وانداختن دو شکار را در یک تک. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گرفتن از موی کسی. (از منتهی الارب). گرفتن موی کسی را یا بلند کردن آن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به عداء شود، نبرد کردن در دویدن. (از منتهی الارب) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(ضَ زَ مَ)
از ’ض دی’، دشمنی کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). و رجوع به مضاد شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کسی را خواندن. نداء. (المصادر زوزنی). خواندن و آواز دادن. رجوع به منادات شود، با دیگری نشستن در انجمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با هم نازیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، راز را آشکار کردن، پیدا گردیدن راه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دیدن و دانستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
مهایات. مهایاءه. رجوع به مهایاءه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
پر کردن. (منتهی الارب). مداء. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مداء شود
لغت نامه دهخدا
(عَک ک)
هجو کردن. هجاء. (از ناظم الاطباء). یکدیگر را هجا کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). همدیگر را هجو کردن. هجا. (آنندراج). تهاجی. (مجمل اللغه). و رجوع به هجاء شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
کسی را از اسیری بازخریدن. (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن). سر خریدن و سربها دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آزاد کردن کسی را و سربهای وی گرفتن. و مبرد گوید: مفاداه آن است که کسی را بازدهی و کسی دیگر بگیری و فدی ̍، آنکه وی را بخری و گویند هر دو یکی است. فداء. (از اقرب الموارد). و رجوع به مفادات شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
از ’غ دو’، بامداد کردن نزدیک کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی پگاه کردن و به جایی رفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
مداراه کردن. (منتهی الارب مادۀ ص دی) (آنندراج). مدارا کردن با کسی. (ناظم الاطباء) ، معارضه کردن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). معارضه نمودن با کسی. (ناظم الاطباء) ، پوشانیدن کسی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَءْوْ)
عطا خواستن از کسی. (از منتهی الارب). درخواست بخشش نمودن. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
از ’ر د ی’، طلب کردن کسی را و مدارا نمودن با وی. (از منتهی الارب). مراوده و مداراه، سنگ اندازی نمودن با قوم. (از منتهی الارب) : رادی عن القوم، رامی عنهم بالحجاره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
از ’ب دو’، آشکار کردن دشمنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الحدیث: انه امر ان یبادی الناس بامره، ای یظهره لهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مفاداه
تصویر مفاداه
مفادات در فارسی: سر بها گرفتن، آزاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباداه
تصویر مباداه
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاداه
تصویر معاداه
معادا و معادات در فارسی: دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
منادات در فارسی: خواندن، آواز دادن، هم نشینی در انجمن، به هم نازیدن، راز باز گفتن، دیدن دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
مهادنه و مهادنت در فارسی: آشتی سازش همساز واری (ناچار بابطلمیوس از در مداهنه و مهادنه بیرون شده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجاه
تصویر مهاجاه
مهاجات در فارسی: همنکوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاتاه
تصویر مهاتاه
چیزی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهادات
تصویر مهادات
((مُ))
هدیه دادن به یکدیگر
فرهنگ فارسی معین