جدول جو
جدول جو

معنی مهاجرین - جستجوی لغت در جدول جو

مهاجرین(مُ جِ)
گروهی که معمودیه و قربان و هدایا را معتقدند و آنان را اعیادی است و در عبادتگاه خویش گاو و گوسفند و خوک قربانی کنند و زنان را از صحبت ائمۀ خویش مانع نشوند، اما نکاح ناشایسته را زشت دانند. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
مهاجرین
جمع مهاجر، کار داکان فاتورایان جمع مهاجر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : (از صحابه کبار و مهاجرین انصار اشعار نقل کرده اند)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مه جبین
تصویر مه جبین
(دخترانه)
زیبارو، دارای پیشانی سفید و زیبا، آنکه پیشانی اش مانند ماه درخشان است، مه (فارسی) + جبین (عربی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهارین
تصویر بهارین
(دخترانه)
منسوب به بهار، بهاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معاجین
تصویر معاجین
معجون ها، مخلوطی از چند دارو که با هم آمیخته باشند، سرشته ها، آمیخته شده ها، جمع واژۀ معجون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مه جبین
تصویر مه جبین
آنکه پیشانیش مانند ماه تابان باشد، کنایه از زیبارو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
از جایی به جای دیگر رفتن و در آنجا منزل کردن، دوری کردن از شهر و دیار خود
فرهنگ فارسی عمید
(مُ جِ)
جمع واژۀ مهاجر (در حالت رفعی). مهاجرین. رجوع به مهاجرین شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جِ)
دهی است از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان با 5200 تن سکنه. محصول آن غلات، لبنیات و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ هجین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). و رجوع به هجین شود
لغت نامه دهخدا
(مَهْ جَ)
آنکه پیشانی وی مانند ماه تابان باشد. (ناظم الاطباء). آنکه پیشانی سپید و درخشان و دلکش دارد. ماه جبین. (یادداشت مؤلف) :
دانم که مه جبینی ای آسمان شکن
اما ندانم آنکه چه لشکر شکسته ای.
خاقانی.
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(مُ مِ)
جمع واژۀ مسامر (در حالت نصبی و جری). رجوع به مسامر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
جمع واژۀ مسافر (در حالت نصبی و جری). مسافران. کاروانیان. رجوع به مسافر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ صِ)
جمع واژۀ محاصر (در حالت نصبی و جری)
لغت نامه دهخدا
(مُ شِ)
مردمان مباشرکار. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مباشر. پیشکاران. عاملین. متصدیان: و هر یک از عمال و حکام و مباشرین مالیات دیوانی تأخیر در وجوه انفاذی خزانۀ عامره مینمودند. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی چ 2 ص 29). و آنها بر چندین دسته هستند: 1- مباشرین مالیات دیوانی. 2- مباشرین صدرخاصه. 3- مباشرین موقوفات. 4- مباشرین موقوفات خاصه ممالک. رجوع به تذکرهالملوک چ 2 دبیرسیاقی ص 36، 3، 2، 29، 43، 44 شود
لغت نامه دهخدا
جمع مهجور، دور افتادگان رها شده ها جمع مهجور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که پیشانیش مانند ماه (قمر) درخشان باشد معشوق زیبا روی: خورشید نماینده بتی ماه جبینی کافور بنا گوش مهی مشک عذاری. (سنائی. چا. مصف. 324) ماه پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مقامر، منگیان منگیاگران جمع مقامر. در حالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناظرین
تصویر مناظرین
جمع مناظر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستاجرین
تصویر مستاجرین
جمع مستاجر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معاشر، همزیستان هماویزان همنشنیان جمع معاشر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معاصر، همزمانان همروز گاران زمانیان جمع معاصر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : و یکی از معاصرین متلبس بلباس ارباب یقین... برای یقین مرتبه چهارمی اختراع نموده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسافر، وشتاران جرمزایان راهیان جمع مسافر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخابر، ازد گران دخشکرسانان جمع مخابر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متهاجم، تکاوران تازندگان جمع متهاجم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجاور، همسایگان نشینندگان زنهار گیران جمع مجاور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : ظلم و تعدی او نسبت بمجاورین و تجار و مترددین ایرانی و سوال و جواب مقدمات بصره بچاپاری فرستاده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهرین
تصویر مجاهرین
جمع مجاهر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متاثر، سنهیدگان جمع متاثر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
بازپسینان، پیشینیان، جمع متاخر، پسینیان جمع متاخر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : بهمین جهت است که در کتب متاخرین... که مطالبی از این کتاب نقل کرده اند گاه آنرا باسم کتاب المزارات... نام برده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباشرین
تصویر مباشرین
پیشکاران، عاملین، متصدیان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماجور، مزد یافتگان جمع ماجور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مهاجم، تکندگان تازندگان جمع مهاجم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماکرین
تصویر ماکرین
جمع ماکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
کوچ
فرهنگ واژه فارسی سره
پری رخسار، پریرو، خوبرو، زهره جبین، مه رخسار، مه لقا، مهوش
متضاد: بدمنظر
فرهنگ واژه مترادف متضاد