به دو تن آوردن چنانکه یکی بر یک جانب و دیگری بر دیگر جانب. یقال: جاء فلان یهادی بین اثنین، اذا کان یمشی بینهما معتمداً علیهما من ضعف أو سکر، یعنی آمد فلان که تکیه کرده بود از ضعف و یا از مستی بر دو نفر یکی از طرف راست و یکی از طرف چپ. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). کسی را به دو تن آوردن چنانکه یکی بر جانبی باشد و دیگری بر جانبی چون بیماری یا مستی را. (یادداشت مؤلف) ، به یکدیگر هدیه دادن. (از اقرب الموارد). مهادات، طعام آوردن هرکس و در جمع خوردن. (از اقرب الموارد)
به دو تن آوردن چنانکه یکی بر یک جانب و دیگری بر دیگر جانب. یقال: جاء فلان یهادی بین اثنین، اذا کان یمشی بینهما معتمداً علیهما من ضعف أو سکر، یعنی آمد فلان که تکیه کرده بود از ضعف و یا از مستی بر دو نفر یکی از طرف راست و یکی از طرف چپ. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). کسی را به دو تن آوردن چنانکه یکی بر جانبی باشد و دیگری بر جانبی چون بیماری یا مستی را. (یادداشت مؤلف) ، به یکدیگر هدیه دادن. (از اقرب الموارد). مهادات، طعام آوردن هرکس و در جمع خوردن. (از اقرب الموارد)
سبک شمردن عقل کسی را. (منتهی الارب). سبک شمردن عقل و دانش کسی را. (ناظم الاطباء). کوچک دانستن و حقیر شمردن عقل کسی را. استصغار عقل کسی. (از اقرب الموارد)
سبک شمردن عقل کسی را. (منتهی الارب). سبک شمردن عقل و دانش کسی را. (ناظم الاطباء). کوچک دانستن و حقیر شمردن عقل کسی را. استصغار عقل کسی. (از اقرب الموارد)
هجو کردن. هجاء. (از ناظم الاطباء). یکدیگر را هجا کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). همدیگر را هجو کردن. هجا. (آنندراج). تهاجی. (مجمل اللغه). و رجوع به هجاء شود
هجو کردن. هجاء. (از ناظم الاطباء). یکدیگر را هجا کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). همدیگر را هجو کردن. هجا. (آنندراج). تهاجی. (مجمل اللغه). و رجوع به هجاء شود