جدول جو
جدول جو

معنی منگیاگری - جستجوی لغت در جدول جو

منگیاگری
(مَ گیا گَ)
شغل منگیاگر. قماربازی:
آن خربغا که از شره منگیاگری
یک را به ده مجاهزه کردی گرو به منگ.
سوزنی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منگیاگر
تصویر منگیاگر
قمارباز، برای مثال دنیا قمارخانۀ دیو است و اندر او / ما منگیاگران و اجل نقش بین منگ (سوزنی - ۲۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ گیا گَ)
قمارباز. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
دنیا قمار خانه دیو است و اندر او
ما منگیاگران و اجل نقش بین منگ.
سوزنی.
رجوع به منگ شود
لغت نامه دهخدا
(خُ گَ)
مطربی. نوازندگی. آوازخوانی. (ناظم الاطباء). تغنّی. غنا. رامشگری. (یادداشت بخط مؤلف) :
اگر شاعری را توپیشه گرفتی
یکی نیز بگرفت خنیاگری را.
ناصرخسرو.
ور زهره جز به بزم تو خنیاگری کند
جاوید دف دریده و بربط شکسته باد.
انوری.
خنده بغمخوارگی لب کشاند
زهره بخنیاگری شب نشاند.
نظامی.
چنان برکش آواز خنیاگری
که ناهید جنگی برقص آوری.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(مُ گَ)
شغل و عمل انشاء. (ناظم الاطباء). کار و عمل منشی. دبیری. کاتبی. رجوع به منشی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از منگیا گر
تصویر منگیا گر
قمار باز مقامر: (دنیا قمار خانه دیو است و اندرو ما منگیاگران و اجل نقش بین منگ) (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشی گری
تصویر منشی گری
دبیری پناغگری شغل و عمل منشی دبیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنیاگری
تصویر خنیاگری
خوانندگی سرود خوانی آواز خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منگیاگر
تصویر منگیاگر
((مَ. گَ))
قمارباز
فرهنگ فارسی معین
دبیری، کتابت، نویسندگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تغنی، رامشگری، سرودخوانی، قوالی، مطربی، نوازندگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد