نام شهری است که در آنجا فیل قوی هیکل و عظیم الجثۀ جنگی و دلاور میشود و فیل سفید هم در آنجا به هم میرسد. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) : محمود کوکه او ره هندوستان گرفت در پای پیل کوفت همه منگلوس را. فرخی. پیل شطرنج از کجا ماند به پیل منگلوس شیر شادروان کجا ماند به شیر مرغزار. (یادداشت بدون ذکر نام شاعر)
نام شهری است که در آنجا فیل قوی هیکل و عظیم الجثۀ جنگی و دلاور میشود و فیل سفید هم در آنجا به هم میرسد. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) : محمود کوکه او ره هندوستان گرفت در پای پیل کوفت همه منگلوس را. فرخی. پیل شطرنج از کجا ماند به پیل منگلوس شیر شادروان کجا ماند به شیر مرغزار. (یادداشت بدون ذکر نام شاعر)
مصطفی لطفی بن محمد لطفی المنفلوطی. نویسنده و ادیب مشهور و برجسته دارای مقالات و نوشته های بی نظیر با اسلوبی ممتاز (1279-1343 هجری قمری). در منفلوط ولادت یافت و در الازهر به تحصیل علم همت گماشت و سپس به شیخ محمد عبده پیوست و بدین سبب شش ماه زندانی شد. شهرت وی از سال 1907م. با نشر مقالاتی تحت عنوان ’النظرات’ که در روزنامۀ ’المؤید’ به چاپ می رسید به اوج خود رسید. او راست: ’النظرات’، ’فی سبیل التاج’، ’العبرات’ و آثار دیگر. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1044). رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ص 5 و 18 شود
مصطفی لطفی بن محمد لطفی المنفلوطی. نویسنده و ادیب مشهور و برجسته دارای مقالات و نوشته های بی نظیر با اسلوبی ممتاز (1279-1343 هجری قمری). در منفلوط ولادت یافت و در الازهر به تحصیل علم همت گماشت و سپس به شیخ محمد عبده پیوست و بدین سبب شش ماه زندانی شد. شهرت وی از سال 1907م. با نشر مقالاتی تحت عنوان ’النظرات’ که در روزنامۀ ’المؤید’ به چاپ می رسید به اوج خود رسید. او راست: ’النظرات’، ’فی سبیل التاج’، ’العبرات’ و آثار دیگر. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1044). رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ص 5 و 18 شود
نام مردی است که کنیزکان بخریدی و بر ایشان قوادگی کردی و عذرا را بخرید. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 203). یکی از نامها که در وامق وعذرا آمده است. (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو رفتند سوی جزیره کیوس یکی مرد بد نام او منقلوس. عنصری (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 203)
نام مردی است که کنیزکان بخریدی و بر ایشان قوادگی کردی و عذرا را بخرید. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 203). یکی از نامها که در وامق وعذرا آمده است. (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو رفتند سوی جزیره کیوس یکی مرد بُد نام او منقلوس. عنصری (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 203)
ظاهراً طعامی بوده است مرکب از کشک (ترف) و گردو و مرغ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : رو منکلوس کن تو به ترف و به گوز تر دهقان غاتفر دهدت مرغ پروره. سوزنی (یادداشت ایضاً)
ظاهراً طعامی بوده است مرکب از کشک (ترف) و گردو و مرغ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : رو منکلوس کن تو به ترف و به گوز تر دهقان غاتفر دهدت مرغ پروره. سوزنی (یادداشت ایضاً)