مؤنث ممکن. رجوع به ممکن شود. - ممکنهالخاصه، ممکنۀ خاصه. قضیه ای است که حکم در آن به سلب ضرورت از جانب موافق و مخالف مردود باشد. مثال: و لا شی ٔ من الانسان بکاتب بالامکان الخاص. (از دستورالعلماء از فرهنگ علوم عقلی). رجوع به تعریفات جرجانی شود. - ممکنهالعامه، ممکنۀ عامه. قضیه ای است که حکم در آن به سلب ضرورت از جانب مخالف باشد، مانند: کل انسان کاتب بالامکان العام، یعنی سلب کتابت از او ضروری نیست. (دستورالعلماء از فرهنگ علوم عقلی). رجوع به تعریفات جرجانی شود
مؤنث ممکن. رجوع به ممکن شود. - ممکنهالخاصه، ممکنۀ خاصه. قضیه ای است که حکم در آن به سلب ضرورت از جانب موافق و مخالف مردود باشد. مثال: و لا شی ٔ من الانسان بکاتب بالامکان الخاص. (از دستورالعلماء از فرهنگ علوم عقلی). رجوع به تعریفات جرجانی شود. - ممکنهالعامه، ممکنۀ عامه. قضیه ای است که حکم در آن به سلب ضرورت از جانب مخالف باشد، مانند: کل انسان کاتب بالامکان العام، یعنی سلب کتابت از او ضروری نیست. (دستورالعلماء از فرهنگ علوم عقلی). رجوع به تعریفات جرجانی شود
زن مالدار که جهت مالش نکاح کنند و وی بر شوی منت نهد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). زن مالدار که از برای مال وی را نکاح کنند و او از جهت مال و دولتی که دارد بر شوی خود منت نهد. (ناظم الاطباء) : از پنج زن حذر واجب بود: حنانه ومنانه و انانه... و اما منانه زنی بود متموله که به مال خود بر شوهر منت نهد. (اخلاق ناصری) ، مؤنث منان. (اقرب الموارد). رجوع به منان شود
زن مالدار که جهت مالش نکاح کنند و وی بر شوی منت نهد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). زن مالدار که از برای مال وی را نکاح کنند و او از جهت مال و دولتی که دارد بر شوی خود منت نهد. (ناظم الاطباء) : از پنج زن حذر واجب بود: حنانه ومنانه و انانه... و اما منانه زنی بود متموله که به مال خود بر شوهر منت نهد. (اخلاق ناصری) ، مؤنث منان. (اقرب الموارد). رجوع به منان شود
معصره و جندره و جوازان و جواز وابزاری که بدان بر میوه جات و مانند آن فشار وارد می آورند تا آب آن گرفته شود و نیز ابزاری که در گرفتن روغن بزورات به کار می برند. (ناظم الاطباء). دستگاه فشردن. ماشینی که بدان دانه ها یا میوه را فشار دهند گرفتن آب یا روغن را از آنها، ابزاری مر چاپچیان را، آلتی برای فشردن اجسام چون پشم و پنبه و کاغذ و جزاینها، ابزاری مر آهنگران را. (ناظم الاطباء) ، ابزاری که با آن دگمه و جادگمه سازند: رواج منگنه برای تزیین منسوجات و اقمشه در کاشان و غیر آن. (المآثر و الاّثار ص 102)
معصره و جندره و جوازان و جواز وابزاری که بدان بر میوه جات و مانند آن فشار وارد می آورند تا آب آن گرفته شود و نیز ابزاری که در گرفتن روغن بزورات به کار می برند. (ناظم الاطباء). دستگاه فشردن. ماشینی که بدان دانه ها یا میوه را فشار دهند گرفتن آب یا روغن را از آنها، ابزاری مر چاپچیان را، آلتی برای فشردن اجسام چون پشم و پنبه و کاغذ و جزاینها، ابزاری مر آهنگران را. (ناظم الاطباء) ، ابزاری که با آن دگمه و جادگمه سازند: رواج منگنه برای تزیین منسوجات و اقمشه در کاشان و غیر آن. (المآثر و الاَّثار ص 102)
تأنیث مرکن که نعت مفعولی است از مصدر ترکین. رجوع به مرکن و ترکین شود، ناقه مرکنهالضرع، ماده شتر برآمده پستان و درازپستان. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
تأنیث مرکن که نعت مفعولی است از مصدر ترکین. رجوع به مرکن و ترکین شود، ناقه مرکنهالضرع، ماده شتر برآمده پستان و درازپستان. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
اسم است از مسکین، به معنی فقر و ذل و ضعف. (از اقرب الموارد). بیچارگی. (دهار) (مهذب الاسماء). حاجت. مسکنت. و رجوع به مسکنت شود:... و ضربت علیهم المسکنه ذلک بأنهم کانوایکفرون بآیات اﷲ... (قرآن 112/3)... و ضربت علیهم الذله و المسکنه و بآؤ بغضب من اﷲ. (قرآن 61/2)
اسم است از مسکین، به معنی فقر و ذل و ضعف. (از اقرب الموارد). بیچارگی. (دهار) (مهذب الاسماء). حاجت. مسکنت. و رجوع به مسکنت شود:... و ضربت علیهم المسکنه ذلک بأنهم کانوایکفرون بآیات اﷲ... (قرآن 112/3)... و ضربت علیهم الذله و المسکنه و بآؤُ بغضب من اﷲ. (قرآن 61/2)
ابزاریست که بوسیله آن دگمه و جا دگمه سازند، آلتی فلزی که چیزی را در میان یا زیر آن گذارند و تحت فشار قرار دهند، آلتی که بوسیله آن آب گیری. را استخراج کنند آب میوه گیری، آلتی که بوسیله آن روغن بزورات را استخراج کنند
ابزاریست که بوسیله آن دگمه و جا دگمه سازند، آلتی فلزی که چیزی را در میان یا زیر آن گذارند و تحت فشار قرار دهند، آلتی که بوسیله آن آب گیری. را استخراج کنند آب میوه گیری، آلتی که بوسیله آن روغن بزورات را استخراج کنند
مسکنه در فارسی مونث مسکن فرو نشاننده آرامده مسکنت در فارسی: تهیدستی بی چیزی درویشی نیازمندی فنک هم آوای زنگ مونث مسکن آرام کننده:جمع مسکنات. یا ادویه مسکنه. داروهایی که جهت تسکین دردها بکار برند
مسکنه در فارسی مونث مسکن فرو نشاننده آرامده مسکنت در فارسی: تهیدستی بی چیزی درویشی نیازمندی فنک هم آوای زنگ مونث مسکن آرام کننده:جمع مسکنات. یا ادویه مسکنه. داروهایی که جهت تسکین دردها بکار برند