جدول جو
جدول جو

معنی منکفت - جستجوی لغت در جدول جو

منکفت(مُ کَ فِ)
برگردیده و از خود برگشته، ترنجیده، مردم گردآمده، اسب لاغر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). به همه معانی رجوع به انکفات شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ هََ فِ)
پست شونده و کم گردنده. (آنندراج). پست شده و کم گردیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ لِ)
ورترنجیده، ریخته شده، چاک شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَکْ کِ فَ)
نعت است از تنکیف. منکف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به منکف و تنکیف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ فِ)
در خود پیچنده. (آنندراج). در خود پیچیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
آنکه میان دو زره جامه پوشد. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که دو زره پوشیده و در میان آنها جامه پوشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَکْ کِ)
شتران که پیداگردد غدود بن زنخ آنها. (آنندراج) : جمل منکف، شتر نکاف زده. (ناظم الاطباء). رجوع به نکاف و تنکیف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَف ف)
بازایستنده. (آنندراج). بازایستاده، بازگذاشته. (ناظم الاطباء) ، گذرنده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَت ت)
ریزه شونده و ریزه ریزه. (آنندراج). ریزه ریزه شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انفتات شود
لغت نامه دهخدا
انصاف، دادگری، عدالت، عدل، قسط
فرهنگ واژه مترادف متضاد