جدول جو
جدول جو

معنی منویش - جستجوی لغت در جدول جو

منویش(مَنْ)
مناوش. بنفش تیره. بنفش کبود. بنفسج. رنگ ارغوانی متمایل به رنگ آبی تیره. (از دزی ج 2 ص 617 و 619)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منوش
تصویر منوش
(پسرانه)
نام پسر پشنگ و نوه دختری ایرج از پادشاه پیشدادی، نام یکی از ناموران قدیم که امروزه در اوستا اسمی از او نیست، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منوی
تصویر منوی
نیت شده، قصد شده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ جُ)
نوید دادن. (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). نوید فرادادن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). و فی الحدیث: فیقول اﷲ یا محمد نوش العلماء الیوم فی ضیافتی. (اللسان از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَنْ وی یَ)
تأنیث منوی. ج، منویات. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منوی و منویات شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
قلعه ای است از خراسان. (فرهنگ رشیدی) (از برهان) (از ناظم الاطباء). نام ولایتی بوده در غور و این قلعه در آنجا بوده است. از قصه ای که منهاج (طبقات ناصری صص 32-33) در وجه تسمیۀ این محل نقل می کند احتمال می رود که به فتح میم باشد. می گوید: دو فراری از نهاوند به غور آمدند و در این ناحیه مقام کردند و گفتند: ’زو مندیش، آن موضع را مندیش نام شد’. قلعه ای که محمد بن محمود بن سبکتکین را مسعود برادر او بند کرد. (یادداشت مرحوم دهخدا) : وی را از این قلعۀ کوهتیز به قلعۀ مندیش بردند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 70). فرمان چنان است که امیر را به قلعۀ مندیش برده آید تا آنجا نیکوداشته تر باشد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 75). از چاپ راه قلعت مندیش از دور پیدا آمد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 75).
از محنتها محنت تو بیش آمد
از ملک پدر ملک تو مندیش آمد.
؟ (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(مَنْ وی ی)
نیت کرده شده. (غیاث) (آنندراج). نیت شده. آهنگ کرده. در دل گرفته. (یادداشت مرحوم دهخدا). منویه، قصدشده. رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ وی ی / مَ نَ)
منسوب به منی، آب مرد.
- شریان منوی، در مردان به بیضه ها متفرق شده، در زنان به تخمدان و رحم و شیپورهای آن میرود... در مردان، در کنار مجرای ناقل منی واقع و با آن و با اوردۀ منویه بند بیضه را مشکل کرده از مجرای اربیه می گذرد... رجوع به جواهرالتشریح میرزا علی ص 385 و منی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ وی ی / مَ نَ)
منسوب به مانی. مانوی:
حدیث رقعۀ توزیع بر تو عرضه کنم
چنانکه عرضه کند دین به مانوی منوی.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 127)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ وی ی)
منسوب به مناه که نام بتی است. (ناظم الاطباء). رجوع به مناه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نویس. نویسنده. (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 408 و نیز رجوع به نویشتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنویش
تصویر تنویش
نوید دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منویه
تصویر منویه
مونث منوی، جمع منویات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منوی
تصویر منوی
آهنگ (قصد) خواست کام نیت کرده شده قصد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منوی
تصویر منوی
((مَ))
نیت کرده شده، قصد شده
فرهنگ فارسی معین
قصد، مراد، نقشه، نیت، هدف
فرهنگ واژه مترادف متضاد