جدول جو
جدول جو

معنی منویات - جستجوی لغت در جدول جو

منویات(مَنْ وی یا)
جمع واژۀ منویه. قصدها. نیتها. نیت شده ها. مقاصد. رجوع به منوی و منویه و نیت شود
لغت نامه دهخدا
منویات
جمع منوی، خواست ها آهنگ ها کام ها جمع منویه (منوی) توضیح در تداول فارسی غالبابمعنی نیتها بکار رود: (منویات ملوکانه)
فرهنگ لغت هوشیار
منویات
نیات، اهداف، نیت ها، مرادها، منوی ها
متضاد: اعمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منهیات
تصویر منهیات
کارهای بد که در شرع منع و نهی شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نَ وی یا)
جمع واژۀ معنویه. رجوع به معنویه و معنوی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَوْ وی)
چیزهایی که قوت و توانایی می دهد و توانا می کند، داروهایی که برقوت و توانایی می افزاید. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقوی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ مندیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مندیه شود، رسواییها و بی آبروییها و کارهای زشت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ منجیه، تأنیث منجی. مقابل مهلکات. (یادداشت مرحوم دهخدا). رهاننده ها. اعمالی که موجب نجات و رستگاری است: دوستی دنیا از مهلکات است و دشمنی وی از منجیات. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 733)... و یا در آنچه محبوب حق است... و آن طاعت و منجیات است. (کیمیای سعادت ایضاً ص 781). و از منجیات چیست که وی را نیست تا طلب کند. (کیمیای سعادت ایضاًص 782). الحمدﷲ که از اسفل درکات مهلکات به افضل درجات منجیات رسید. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 270).
اصل علمی را که بخشد ایمنی از مهلکات
در حقیقت با علوم منجیاتش انتماست.
ابن یمین (دیوان چ باستانی راد ص 38).
رجوع به منجی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ وی یا)
چیزهای پیچیده شده. (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ مطویه. (ناظم الاطباء) : و ماقدروا اﷲ حق قدره و الارض جمیعاً قبضته یوم القیمه و السموات مطویات بیمینه سبحانه و تعالی عما یشرکون. (قرآن 67/39).
- مطویات ضمیر، کنایه از اراده ها. (غیاث) (آنندراج). رجوع به طویت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ هی یا)
افعال بد که کردن آنها در شرع منع شده. (آنندراج) (غیاث). چیزهای نهی کرده شده و خلاف شرع و ناروا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَوْ وِ)
چیزهایی که خواب آورند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ منقیه. رجوع به منقیه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ غَوْ وَ)
جمع واژۀ مغوّاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مغواه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ وی یا)
جمع واژۀ مثنویه تأنیث مثنوی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اشعار عنصری شعار فصاحت و دلیری دارد... و مثنویاتی که تألیف کرده است هم به اسم خزانۀ یمین الدوله چون شادبهر و عین الحیوه و وامق و عذرا و خنگ بت و سرخ بت هر یک گنج بدایع و خزانۀ حکم... است. (لباب الالباب چ نفیسی ص 269). و رجوع به مثنوی شود
لغت نامه دهخدا
(مَرْ وی یا)
جمع واژۀ مرویه. رجوع به مرویه و مروی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
جمع واژۀ نواه. رجوع به نواه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رخویات
تصویر رخویات
نرم تنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصیات
تصویر انصیات
روا کردن، پاسخ دادن پاسخیدن، راست بالایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنشیات
تصویر حنشیات
مار وارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنیات
تصویر تمنیات
استدعاها و دعاها و التماسها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوینات
تصویر تنوینات
جمع تنوین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوعات
تصویر تنوعات
جمع تنوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنوریات
تصویر سنوریات
گربه سانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزویات
تصویر جزویات
چیزهای اندک و خرد و صغیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنایات
تصویر جنایات
جمع جنایت، جنوری ها ریفتکی ها گناهان جمع جنایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذنوبات
تصویر ذنوبات
جمع ذنوب، گناهان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع منهیه، باز داشته ها نارواکان ناشایست ها جمع منهیه (منهی) کارهای ناروا اموری که در شرع منع شده نا شایستها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقویات
تصویر مقویات
جمع مقویه، نیروبخشان، تواندهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معنویات
تصویر معنویات
جمع معنویه، پارسی تازی گشته مینو گان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مثنوی، تاو تکان جمع مثنویه (مثنوی) : و (عنصری) مثنویات که تالیف کرده است هم باسم خزانه یمین الدوله چون شاد بهر و عین الحیاه و وامق و عذرا وخنگ بت و سرخ بت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفویات
تصویر شفویات
لب شکافتگان تیره نانوک ها (نعناع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معنویات
تصویر معنویات
((مَ نَ یّ))
جمع معنوی. مجموعه آن چه که دارای ارزش یا اعتبار غیرمادی است، مقابل مادیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالیات
تصویر مالیات
باج، پاژ
فرهنگ واژه فارسی سره
کارهای بد، منکرات، ناشایست ها
متضاد: حسنات، معروفات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اخلاقیات، روحیات
متضاد: مادیات
فرهنگ واژه مترادف متضاد