- منوی
- آهنگ (قصد) خواست کام نیت کرده شده قصد شده
معنی منوی - جستجوی لغت در جدول جو
- منوی ((مَ))
- نیت کرده شده، قصد شده
- منوی
- نیت شده، قصد شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث منوی، جمع منویات
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام پسر پشنگ و نوه دختری ایرج از پادشاه پیشدادی، نام یکی از ناموران قدیم که امروزه در اوستا اسمی از او نیست، از شخصیتهای شاهنامه
روحانی، معنوی
نیروبخش، نیروزا
مینوی
باز بسته
نایی
مووی (Movie) واژه ای است که صرفا کارکرد اقتصادی فیلم را بیان می کند. درایران اصطلاح ”بفروش“ یا اصطلاح لمپنی ”برفوش“ رایج است. این نوع فیلمها مولفه هایی شناخته شده دارند و با تغییر آدمها و محل وقوع حوادث، یکی بعد از دیگری به نمایش عمومی در می آیند.
منسوب به ابن پسری، منسوب به بنت دختری. پی و اساس دیوار بنوره بنه. جدیدا بتازگی
منسوب به اثنان، منسوب به ثنویه معتقد به ثنویه دوگانه پرست قابل بدواصل
سالانه
بهشتی، روحانی، معنوی
آنچه سبب فراموشی شود
نجات دهنده، رهایی دهنده
نورانی، روشن شده، درخشان
دربرگرفته شده، فراهم شده
دور شده، رانده شده، نیست شده
معتقد به دو اصل و مبدا خیر و شر، معتقد به دو خدا یا دو صانع برای عالم، دوگانه پرست، دوآلیست
معلق، به چیزی آویخته، مربوط، وابسته
درهم پیچیده، گرد شده، پیچیده، نور دیده
تقویت کننده، نیرو دهنده، توانایی دهنده
کاری که در شرع از آن نهی شده، نهی شده
کلمه ای که به آن تنوین داده شود، تنوین دار
کسی که بتواند خوب نامه بنویسد و مطلب را بپروراند، نویسنده، ایجاد کننده
مقابل صوری، مربوط به باطن، درونی، مقابل مادی، غیر مادی، کنایه از آنکه به معنویت می پردازد، عارف
رسانندۀ خبر یا پیغام، خبر دهنده، آگاه کننده، خبرگزار
جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هرکاره، ایشه، زبان گیر، متجسّس، آیشنه، راید، خبرکش، رافع
جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هرکاره، ایشه، زبان گیر، متجسّس، آیشنه، راید، خبرکش، رافع
منسوب به ما، مائی
مانوی در فارسی: زندیک پیرو مانی مانی گرا منسوب به مانی پیرو آیین مانی جمع مانویون مانویین
مان جای گاه جای آرام نام نیزه پیامبر اسلام (ص) جزای نیک دهنده، عطا کننده
شعری که هر دو مصراع آن قافیه داشته باشد و قافیه مصراع دوم آن نظیر قافیه مصراع اول باشد