جدول جو
جدول جو

معنی منملص - جستجوی لغت در جدول جو

منملص
(مُ مَ لِ)
رسته و رها شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ مَلْ لِ)
آن که برهد و رسته. (آنندراج) (از اقرب الموارد). رسته و رهایی یافته و آزاد شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تملص شود
لغت نامه دهخدا
(مُ نَمْ مَ لَ)
امراءه منمله، زنی که یک جا قرار نگیرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). زنی که به یک جا قرار و آرام نگیرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَلِ)
نرم و تابان شده، رهاشده وخلاص شده، درگذشته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ لِ)
نرم و تابان. (آنندراج). صیقل شده و جلاداده شده و تابان کرده شده، خلاص شده و رهاشده، بازداشته شده، چشم خیره شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
منمص. آلتی که موی بدان چینند. (منتهی الارب). منقاش. (اقرب الموارد). خارچین. (زمخشری). آلتی که بدان موی چینند. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به منمص شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ لِ)
چیزی لغزنده و از دست افتنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هر چیز که بلغزد و از دست بیفتد و لغزان. (ناظم الاطباء). رجوع به اندلاص شود
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ / مُ مِ)
سخن چین. (منتهی الارب). سخن چین و نمام. (ناظم الاطباء). نمام. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَمْ مَ)
بلندکرده. (منتهی الارب) (آنندراج). بلندکرده و برداشته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ)
نوشتۀ متعارف الخط. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مکتوب و نوشته و نوشته ای که خطوط آن به هم نزدیک باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ)
آلتی که موی بدان چینند. (منتهی الارب) (آنندراج). ابزاری که بدان موی چینند. (ناظم الاطباء). منماص. منقاش. (اقرب الموارد). رجوع به منماص شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
زن بچۀ مرده اندازنده. (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا