شهری است به صعید مصر. (منتهی الارب). شهری به صعید در جانب مغرب نیل و از کرانۀ آن دورافتاده. (از معجم البلدان). نام شهری به ساحل غربی نیل در مصروسطی از اعمال اسیوط دارای بیست هزار سکنه. (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
شهری است به صعید مصر. (منتهی الارب). شهری به صعید در جانب مغرب نیل و از کرانۀ آن دورافتاده. (از معجم البلدان). نام شهری به ساحل غربی نیل در مصروسطی از اعمال اسیوط دارای بیست هزار سکنه. (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
مصطفی لطفی بن محمد لطفی المنفلوطی. نویسنده و ادیب مشهور و برجسته دارای مقالات و نوشته های بی نظیر با اسلوبی ممتاز (1279-1343 هجری قمری). در منفلوط ولادت یافت و در الازهر به تحصیل علم همت گماشت و سپس به شیخ محمد عبده پیوست و بدین سبب شش ماه زندانی شد. شهرت وی از سال 1907م. با نشر مقالاتی تحت عنوان ’النظرات’ که در روزنامۀ ’المؤید’ به چاپ می رسید به اوج خود رسید. او راست: ’النظرات’، ’فی سبیل التاج’، ’العبرات’ و آثار دیگر. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1044). رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ص 5 و 18 شود
مصطفی لطفی بن محمد لطفی المنفلوطی. نویسنده و ادیب مشهور و برجسته دارای مقالات و نوشته های بی نظیر با اسلوبی ممتاز (1279-1343 هجری قمری). در منفلوط ولادت یافت و در الازهر به تحصیل علم همت گماشت و سپس به شیخ محمد عبده پیوست و بدین سبب شش ماه زندانی شد. شهرت وی از سال 1907م. با نشر مقالاتی تحت عنوان ’النظرات’ که در روزنامۀ ’المؤید’ به چاپ می رسید به اوج خود رسید. او راست: ’النظرات’، ’فی سبیل التاج’، ’العبرات’ و آثار دیگر. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1044). رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ص 5 و 18 شود
مونتولون. ژنرال فرانسوی (1783- 1853 میلادی). او در دوران اسارت ناپلئون اول، فرمانروای فرانسه، با وی همراه بود و خاطرات و نکاتی را که درروشن شدن تاریخ فرانسه مؤثر بود، به نام ’ناپلئون’در سالهای 1822- 1825 میلادی منتشر ساخت. (از لاروس)
مونتولون. ژنرال فرانسوی (1783- 1853 میلادی). او در دوران اسارت ناپلئون اول، فرمانروای فرانسه، با وی همراه بود و خاطرات و نکاتی را که درروشن شدن تاریخ فرانسه مؤثر بود، به نام ’ناپلئون’در سالهای 1822- 1825 میلادی منتشر ساخت. (از لاروس)
ظاهراً طعامی بوده است مرکب از کشک (ترف) و گردو و مرغ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : رو منکلوس کن تو به ترف و به گوز تر دهقان غاتفر دهدت مرغ پروره. سوزنی (یادداشت ایضاً)
ظاهراً طعامی بوده است مرکب از کشک (ترف) و گردو و مرغ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : رو منکلوس کن تو به ترف و به گوز تر دهقان غاتفر دهدت مرغ پروره. سوزنی (یادداشت ایضاً)
نام شهری است که در آنجا فیل قوی هیکل و عظیم الجثۀ جنگی و دلاور میشود و فیل سفید هم در آنجا به هم میرسد. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) : محمود کوکه او ره هندوستان گرفت در پای پیل کوفت همه منگلوس را. فرخی. پیل شطرنج از کجا ماند به پیل منگلوس شیر شادروان کجا ماند به شیر مرغزار. (یادداشت بدون ذکر نام شاعر)
نام شهری است که در آنجا فیل قوی هیکل و عظیم الجثۀ جنگی و دلاور میشود و فیل سفید هم در آنجا به هم میرسد. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) : محمود کوکه او ره هندوستان گرفت در پای پیل کوفت همه منگلوس را. فرخی. پیل شطرنج از کجا ماند به پیل منگلوس شیر شادروان کجا ماند به شیر مرغزار. (یادداشت بدون ذکر نام شاعر)
نام مردی است که کنیزکان بخریدی و بر ایشان قوادگی کردی و عذرا را بخرید. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 203). یکی از نامها که در وامق وعذرا آمده است. (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو رفتند سوی جزیره کیوس یکی مرد بد نام او منقلوس. عنصری (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 203)
نام مردی است که کنیزکان بخریدی و بر ایشان قوادگی کردی و عذرا را بخرید. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 203). یکی از نامها که در وامق وعذرا آمده است. (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو رفتند سوی جزیره کیوس یکی مرد بُد نام او منقلوس. عنصری (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 203)
ارند گجستک لهاش گراز خرده بینان بخرد نباشم نباشم هم از ابلهان لهاشم (نزاری) دشمنروی بازرگانی بود بسیار مال اما به غایت دشمنروی و گرانجان (کلیله و دمنه) ناپسند مورد نفرت واقع شده ناپسند دور شده، جمع منفورین
ارند گجستک لهاش گراز خرده بینان بخرد نباشم نباشم هم از ابلهان لهاشم (نزاری) دشمنروی بازرگانی بود بسیار مال اما به غایت دشمنروی و گرانجان (کلیله و دمنه) ناپسند مورد نفرت واقع شده ناپسند دور شده، جمع منفورین
دیلدار پنده دار نقطه دار. یا حرف (حروف) منقوط. حرف (حروفی) که دارای نقطه باشد مقابل حرف (حروف) عطل مهمله: (اگر شاعری... حرف عطل یا منقوط لازم دارد هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد) (المعجم. مد. چا. 317: 1)
دیلدار پنده دار نقطه دار. یا حرف (حروف) منقوط. حرف (حروفی) که دارای نقطه باشد مقابل حرف (حروف) عطل مهمله: (اگر شاعری... حرف عطل یا منقوط لازم دارد هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد) (المعجم. مد. چا. 317: 1)
مبتلای فلاکت، فلک زده، مفلس و تباه ساخته فارسی گویان از مفلاک پارسی بی چیز تهیدست غیاث آن را تازی دانسته ولی در تازی نیامده. بدبخت تهیدست بیچاره. توضیح غالبا تصور کرده اند که این کلمه از} فلک {یا} فلک زده {ساخته شده ولی علامه قزوینی نوشته: (مفلوک ظاهرابل قریب بیقین محرف مفلاک است نه اسم مفعول جعلی از فلک زده کماقاله بعضهم و کنت اتوهمه انا ایضا) (قزوینی. یادداشتها 117: 7) این کلمه در قرن 10 هجری استعمال شده: (غازیان عظام نردبان بر دیوار آن روزنه نهاده او را با دو سه مفلوکی که آنجا بودند پایین آوردند. {حبیب السیر (چا. 1 جزو چهارم از مجلد سیم ص 345)
مبتلای فلاکت، فلک زده، مفلس و تباه ساخته فارسی گویان از مفلاک پارسی بی چیز تهیدست غیاث آن را تازی دانسته ولی در تازی نیامده. بدبخت تهیدست بیچاره. توضیح غالبا تصور کرده اند که این کلمه از} فلک {یا} فلک زده {ساخته شده ولی علامه قزوینی نوشته: (مفلوک ظاهرابل قریب بیقین محرف مفلاک است نه اسم مفعول جعلی از فلک زده کماقاله بعضهم و کنت اتوهمه انا ایضا) (قزوینی. یادداشتها 117: 7) این کلمه در قرن 10 هجری استعمال شده: (غازیان عظام نردبان بر دیوار آن روزنه نهاده او را با دو سه مفلوکی که آنجا بودند پایین آوردند. {حبیب السیر (چا. 1 جزو چهارم از مجلد سیم ص 345)