جدول جو
جدول جو

معنی منفطم - جستجوی لغت در جدول جو

منفطم(مُ فَ طِ)
بازایستنده. (آنندراج). بازایستاده و به انجام رسیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انفطام شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منفصم
تصویر منفصم
شکسته، بریده، گسسته
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فَ هَِ)
دریافت شده و فهمیده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَفْ فِطَ)
تأنیث منفط. ج، منفطات: ادویۀ منفطه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ طِ)
شکافته شونده. (غیاث). شکافته شونده و شکافته. (آنندراج). شکافته شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : السماء منفطر به کان وعده مفعولاً. (قرآن 18/73). رجوع به انفطار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ صِ)
شکسته شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گسسته و بریده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). منقطع. رجوع به انفصام شود.
- منفصم کردن، بریدن. گسستن. پاره کردن: نطاق نهضتش... از محاربت منفصم کند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 190).
- منفصم گردیدن، بریده شدن. گسیخته شدن. گسسته شدن. بازشدن: حد مملکت منثلم گردید و عقد فضل منفصم. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 443)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَفْ فِ)
که تاول آرد. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منفطه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از منفصم
تصویر منفصم
شکسته گسسته شکسته قطع شده گسسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفصم
تصویر منفصم
((مُ فَ ص))
قطع شده، گسسته
فرهنگ فارسی معین