جدول جو
جدول جو

معنی منغضف - جستجوی لغت در جدول جو

منغضف
(مُ غَ ضِ)
درآینده در گرد. (آنندراج). کسی که در گرد و خاک درمی آید. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چاهی ویران. (آنندراج). چاه شکسته و ویران. (ناظم الاطباء). رجوع به انغضاف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ غَضْ ضِ)
خمنده و دو تا و کژ شونده. (آنندراج). خمیده شده و دوتا شده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغضف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ ضِ)
جداشونده. (آنندراج) (از منتهی الارب). جداشده و از جای خود حرکت کرده. (ناظم الاطباء). رجوع به انقضاف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ غَ رِ)
بریده شونده. (آنندراج). بریده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انغراف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ضِ)
جمع واژۀ منضف. (اقرب الموارد). رجوع به منضف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضِ)
شتربچۀ همه شیر پستان مکنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتضاف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ضِ)
شب تار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سست وفروهشته از هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ ضَ)
رجل منضف، مرد گوززننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضرّاط. ج، مناضف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ غِض ض)
آنکه چشم فرومی خواباند و فروخفته چشم. (ناظم الاطباء). رجوع به انغضاض شود
لغت نامه دهخدا