جدول جو
جدول جو

معنی منعدل - جستجوی لغت در جدول جو

منعدل
(مُ عَ دِ)
برگردنده از راه راست. (آنندراج). آنکه برمی گردد و عدول می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
منعدل
کجراه گمراه
تصویری از منعدل
تصویر منعدل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منعدم
تصویر منعدم
نابود شونده، نابود
فرهنگ فارسی عمید
(مُ عَ ثِ)
اسب که در رفتن پای گشاده دارد و به روشی بردارد که گویا از گل می کشد آن را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ دِ)
نیست شونده. (غیاث) (آنندراج). نیست و نابود شونده و نیست و نابود و پایمال و زیر و زبر و ناپدید و معدوم و برطرف گشته و ویران و خراب شده و تباه گشته و ضایع و نایاب. (ناظم الاطباء).
- منعدم شدن، نابود شدن. نیست شدن. معدوم شدن: نفس... جوهری است قایم به ذات خویش نه جسم و نه جسمانی پس فنا بر او نبود و به انحلال ترکیب بدن، منعدم نشود. (اخلاق ناصری).
- منعدم کردن، محو کردن و خراب کردن و نابود کردن و معدوم ساختن و برطرف کردن وویران ساختن. (ناظم الاطباء).
- منعدم گردیدن، منعدم شدن: نفس جوهر باقی است که به انحلال بدن فانی و منعدم نگردد. (اخلاق ناصری).
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم.
سعدی.
رجوع به ترکیب قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ)
مسری و دارای سرایت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ زِ)
گوشه گزین و دور. (آنندراج). گوشه گیرنده و دورشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انعزال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ مِ)
ساخته شده و کرده شده و عمل شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ دَ)
احمق گول. (منتهی الارب) (اقرب الموارد از قاموس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منجدل
تصویر منجدل
بر زمین افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
گوشه گزین، دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منعدم
تصویر منعدم
نیست شونده نیست شونده نابود گردنده توضیح مولف غیاث آرد: (در خیابان نوشته که بعضی گویند این لفظ غلط است و صحیح معدوم. ظاهر آنست که انفعال قبول فعل میخواهد و عدم چیزی نیست که شیئی آنرا قبول کند و صاحب مزیل الاغلاط نوشته که انعدام لفظ غلط است چرا که باب انفعال مختص بعلاج و تاثیر است مگر استعمال آن بسیار است) در المنجد آمده: (المنعدم مایساوی صفرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منعدم
تصویر منعدم
((مُ عَ دِ))
نیست شونده، نابود گردنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
معزولٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
Isolated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
isolé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
izolowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
孤立した
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
علیحدہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
โดดเดี่ยว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
kutengwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
מבודד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
孤立的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
изолированный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
고립된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
izole edilmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
terisolasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
বিচ্ছিন্ন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
isolado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
isolato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
aislado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
isoliert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
geïsoleerd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
ізольований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
पृथक
دیکشنری فارسی به هندی