جدول جو
جدول جو

معنی منظریه - جستجوی لغت در جدول جو

منظریه
(مِ / مَ / مِ نِ)
ده کوچکی است از بخش شمیران شهرستان تهران. یک دستگاه از ابنیۀ دورۀ قاجاریه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). اکنون به شمیران پیوسته و قسمت اعظم آن باغ بزرگی است که دارای تأسیسات ورزشی و جز آن برای اردوهای ورزشی و پیشاهنگی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منظره
تصویر منظره
جای نگریستن و نظر انداختن، چشم انداز، دورنما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
قضیه ای که برای اثبات صحت آن محتاج به برهان و دلیل باشد، رای، اندیشه، عقیده، تئوری، حدس، گمان
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ظَ گَهْ)
منظرگاه:
دل خراب چو منظرگه اله بود
زهی سعادت جانی که کرد معماری.
مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر) (فرهنگ نوادر لغات). رجوع به منظرگاه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ ظَ رَ)
عینک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ ظَ ری ی)
نیکومنظر. (منتهی الارب) : رجل منظری، مرد خوش روی و نیکومنظر. (ناظم الاطباء). منظرانی. (اقرب الموارد). رجوع به منظرانی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ظَ رَ / رِ)
منظره. رجوع به منظره شود، کوشک. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). خانه بر طبقۀ برین. خانه بر بلندی. قسمت مرتفع از قصر و کاخی چون ایوان بی در. (از یادداشت مرحوم دهخدا). منظر:
ای منظره و کاخ برآورده به خورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان.
دقیقی.
جایی در او چو منظره عالی کنم
جایی فراخ و پهن چو میدان کنم.
ناصرخسرو.
مگر روزی شاه شمیران بر منظره نشسته بود و بزرگان پیش او. (نوروزنامه).
درون منظرۀ وهم تست بیش از عقل
برون کنگرۀ مجد تست قصر قصور.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ بحرالعلومی ص 376).
ای تن از حجرۀ دل رخت هوس بیرون نه
تا دلت منظرۀ رحمت یزدان گردد.
کمال الدین اسماعیل (ایضاً ص 8).
بود اندر منظره شه منتظر
تا ببیند آنچه بنمودند سر.
مولوی.
رجوع به منظر شود.
- چارم (چهارم) منظره، فلک چهارم:
برده به چارم منظره مهره برون از ششدره
نزل جهان را از بره صد خوان نو پرداخته.
خاقانی.
، چشم انداز. دورنما. (یادداشت مرحوم دهخدا). دورنمایی از صحنه های طبیعت همچون کوه و جنگل و باغ و روستا
لغت نامه دهخدا
منظره در فارسی: نگر گاه، چشم انداز، روزن، درونما محل نظر جای نگریستن، آنچه برابر چشم واقع شود چشم انداز، دور نمایی از درختان جنگل کوه دریا کارخانه ده شهر و غیره، روزن: (درین حالت عین الحیاه و شریفه هر دو بر بام ایوان رسیدند از بالای منظره بشیب نگاه کردند) (داراب نامه. چا. دکتر. صفا 145: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
رای و اندیشه و بینایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
((نَ ظَ یِّ))
رأی، عقیده، فکر، جمع نظریات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منظره
تصویر منظره
((مَ ظَ رَ یا رِ))
جای نگریستن، چشم انداز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
نگره، انگاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منظره
تصویر منظره
چشم انداز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
نظريّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
Theory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
théorie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
이론
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
نظریہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
ทฤษฎี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
תֵיאוֹרִיָּה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
理論
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
理论
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
nadharia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
তত্ত্ব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
सिद्धांत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
teoria
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
Theorie
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
theorie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
теорія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
теория
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
teoria
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
teoria
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نظریه
تصویر نظریه
teoría
دیکشنری فارسی به اسپانیایی