جدول جو
جدول جو

معنی منصور - جستجوی لغت در جدول جو

منصور
(پسرانه)
یاری داده شده، پیروزشده، پیروز
تصویری از منصور
تصویر منصور
فرهنگ نامهای ایرانی
منصور
نصرت داده شده، یاری شده
تصویری از منصور
تصویر منصور
فرهنگ فارسی عمید
منصور
(مَ)
ابن محمد المهدی ابن ابی جعفر المنصور (متوفی به سال 236 هجری قمری) برادر هارون الرشید. در عهد خلافت امین امیر بصره بود. با مأمون بیعت کرد و در زمان متوکل درگذشت. رجوع به اعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 242 و الکامل ابن الاثیر ج 6 ص 131 و تاریخ اسلام ص 196 و تاریخ گزیده ص 323 شود
نام پدر حسین حلاج صوفی مشهور است که خود حسین حلاج نیز به همین نام شهرت یافته است:
اگر منصور می گفتی اناالحق روی او دیدی
بماند شرمسار از وی ز بسطامی ز سنجانی.
؟ (از آنندراج).
رجوع به آنندراج و غیاث و قاموس الاعلام ترکی و حسین حلاج و حلاج در همین لغت نامه شود
ابن فلاح بن محمد بن سلیمان یمنی، مکنی به ابوالخیر و ملقب به تقی الدین (متوفی به سال 680 هجری قمری) نحوی است و مؤلفاتی دارد که از آن جمله است: ’الکافی’ و ’مغنی’ در نحو مشتمل بر چهار جلد. و رجوع به اعلام زرکلی و کشف الظنون و روضات الجنات ص 455 شود
ابن القاضی ابی منصور محمد ابواحمد الازدی الهروی. قاضی هرات. فقیه و شاعر بود. شعر نیک می گفت و القادر بالله را مدح کرده است. به سال 440 هجری قمری درگذشت. (از معجم الادباء طبع مارگلیوث ج 7 ص 189). رجوع به همین مأخذ شود
ابونصر مشکان. رجوع به ابونصر مشکان در این لغت نامه و تاریخ ادبیات صفا ج 1 چ 2 ص 638 و الوافی بالوفیات صلاح الدین الصفدی و ابن الاثیر (حوادث سال 431) و تتمهالیتیمه شود
صلاح الدین محمد. بیست و پنجمین از ممالیک بحری مصر است (از 762-764 هجری قمری). (از طبقات سلاطین اسلام). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
حسام الدین لاچین، دوازدهمین از ممالیک بحری مصر است (از 696-698 هجری قمری). (از طبقات سلاطین اسلام). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
ابن قراتگین، والی ری در زمان امیر نوح سامانی بود. (حبیب السیر چ قدیم تهران ج 1ص 326). رجوع به کامل ابن الاثیر ج 8 ص 181 و 194 شود
نورالدین علی، سومین از ممالیک بحری مصری است (از 655-657 هجری قمری). (از طبقات سلاطین اسلام). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
سیف الدین ابوبکر، شانزدهمین از ممالیک بحری مصر است. (از 741-742). (از طبقات سلاطین اسلام). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
علاءالدین علی، بیست وهفتمین از ممالیک بحری مصر است. (از 778-783). (از طبقات سلاطین اسلام). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
سیف الدین قلاوون، هشتمین از ممالیک بحری مصر است (از 678-689). (از طبقات سلاطین اسلام). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
ابن نصر بن عبدالرحیم کاغذی، از مردم سمرقند و کاغذ منصوری منسوب بدوست. (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منصوری شود
لقب امام قائم منتظر مهدی (ع). (منتهی الارب) (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
منصور
(مَ بُ)
دهی از دهستان خرقان است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 777 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
منصور
یاری یافته، پیروز، از نام های تازی بر مردان نصرت داده یاری کرده شده مظفر: (روز آدینه... با حشم منصور بحربگاه معرکه حاضرشویم) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 25)، نامی است از نامهای مردان
فرهنگ لغت هوشیار
منصور
((مَ))
یاری کرده شده، نصرت داده شده
تصویری از منصور
تصویر منصور
فرهنگ فارسی معین
منصور
پیروز، چیره، غالب، فاتح، فیروز، نصرت یافته، فیروزمند، مظفر
متضاد: مغلوب، مقهور
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منصوره
تصویر منصوره
(دخترانه)
مؤنث منصور، یاری داده شده، پیروزشده، پیروز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منشور
تصویر منشور
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منصوب
تصویر منصوب
برقرار شده، به شغل و مقامی گماشته شده، برپاشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متصور
تصویر متصور
کسی که صورت چیزی را در خیال خود مجسم می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مندور
تصویر مندور
غمناک، اندوهگین، بدبخت، درمانده، خسیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منصوص
تصویر منصوص
حدیث یا سخنی که با نص گفته شده، محقّق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منفور
تصویر منفور
مورد نفرت، ناپسند، رمیده، دور شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منصوره
تصویر منصوره
منصور، نصرت داده شده، یاری شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقصور
تصویر مقصور
کوتاه شده، مختصر و کوتاه شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منقور
تصویر منقور
کنده شده، کنده کاری شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متصور
تصویر متصور
تصور شده، گمان شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منشور
تصویر منشور
اعلامیه، جمع مواشیر، در علم فیزیک قطعۀ بلور که دارای قاعدۀ مثلث است و نور را تجزیه می کند، نامۀ سرگشاده، فرمان، فرمان پادشاهی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
قصبه ای از دهستان ام الفخر است که در بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع است و 1898 تن سکنه دارد که از طایقۀ دوارقه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
شهری عظیم است (از ناحیت سند) اندر میان رود مهران چون جزیرای بسیارنعمت و آبادان و جای بازرگانان و اندر وی مسلمانانند و پادشاه ایشان قرشی است. (حدود العالم). نام شهری به هندوستان و نام قدیم آن برهمن آباد است. (یادداشت مرحوم دهخدا). شهری در ارض سندحاصلخیز و دارای جامع بزرگ و حمزه گوید و همناد بادنام شهری است از شهرهای سند که اکنون آن را منصوره گویند و مسعودی گوید به نام منصور بن جمهور عامل بنی امیه مشهور شده است و... (از معجم البلدان). در نقشه های جغرافی امروز دیده نمی شود و باید ویران شده باشد. (از قاموس الاعلام ترکی) : وز شهرهای سند برمنصوره و دبیل آنگه به عمان رسد. (التفهیم ص 198).
وزان به منصوره روی کرد و براند
بر آن ستاره کجا راند حیدر از خیبر.
فرخی.
رجوع به فهرست التفهیم و معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی و نزههالقلوب ج 3 ص 219 و 259 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
مؤنث منصور. رجوع به منصور شود، ارض منصوره، زمین باران رسیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شاه آباد است که در جنوب خاوری شاه آباد واقع است. شمال دهستان دشت و جنوب آن کوهستانی است. رود خانه راوند و رود خانه شیان در این دهستان به هم ملحق می شوند و قسمتی از اراضی و قراء این دهستان از این رودخانه مشروب می شوند. محصول عمده دهستان چغندرقند و محصولات دامی است. این دهستان از 22 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و 7500 تن سکنه دارد. مرکز دهستان آبادی داربید و قراء مهم آن چنگان، مله سر، سیاه پله. چقاجنکه و حمیل است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان خنافره است که در بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع است و 1000 تن سکنه دارد که از طایفۀ ابوجعفر هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منسوب به منصور. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منصور شود، قسمی آواز. یکی از گوشه های چهارگاه. (از یادداشت مرحوم دهخدا) ، قسمی کاغذ منسوب به ابوالفضل منصور بن نصر بن عبدالرحیم کاغذی، از مردم سمرقند. و قسمی دیگر از کاغذ نیز به نام منصوری شهرت داشته است اقدم از زمان ابوالفضل منصور. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ ری ی)
منسوب است به منصوره. (از انساب سمعانی). رجوع به منصوره شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ابوالعباس احمد بن محمد بن صالح، از فقهای داودیین و کتاب المصباح و کتاب الهادی و کتاب النیر از اوست. (ابن الندیم) (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منزور
تصویر منزور
کم اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقصور
تصویر مقصور
کوتاه کرده شده، مختصر و کاسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محصور
تصویر محصور
احاطه کرده شده، شهر بند شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصور کننده و صورت چیزی را در ذهن خطور دهنده، کسی که تصور میکند و دریافت می نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منذور
تصویر منذور
دربای (واجب گشته)، پیمان شده نذر شده عهد و پیمان شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منصوری
تصویر منصوری
منسوب به منصور، یکی از گوشه های چهارگاه
فرهنگ لغت هوشیار
منصوره در فارسی مونث منصور نامی تازی بر زنان، زمین بارانخورده مونث منصور: (وروی اعلام منصوره سوی ولایت آن بی عافیت نهد) (المعجم. چا. دانشگاه 14)، نامی است از نامهای زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منصوری
تصویر منصوری
((مَ))
یکی از گوشه های چهارگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منظور
تصویر منظور
فردید، نگرش
فرهنگ واژه فارسی سره