- منزل
- خانه، فرودگاه، گامه
معنی منزل - جستجوی لغت در جدول جو
- منزل
- جای فرود آمدن، خانه، سرای
- منزل
- فرود آمده، فرو فرستاده شده
- منزل
- خانک خن اسپنج ما نیشت نشیمک آوارش نشستک خانه سرای، فرودگاه بار افکن تیم فرود آمده فرو رسیده جای فرود آمدن در سفر مرحله، مسافت بین دو توقفگاه مسافران (در قدیم)
- منزل ((مُ زَ))
- فرو فرستاده شده، فرود آمده
وحی منزل: وحی ای که از جانب خداوند نازل شده
- منزل
- خانه، سرای، جای فرود آمدن، جمع منازل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جایگاه
جاه ومقام، قدرومرتبه، رتبه
منزلت در فارسی: گاه پایگاه ارج از منزله: به جای جانشین در فارسی منزله در فارسی مونث منزل فرود آمده فرو رسیده منزلت یا به منزله. بجای عوض جانشین: (آن بمنزله زاد و راحله است در حرکت ظاهر) (اوصاف الاشراف. 4) مونث منزل: (کتب منزله)
درجه مرتبه مقام: (هر کس را بحسب حال و در خور قدر و منزلت نوازش می فرمود) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 366: 2)
پسرفت، پایین آمدن
آتشدان
یافتن
خانه ها
نازلتر، پست تر
فرو آمدن، نزول کردن
مال و دارایی، ثروت
نزول کننده، فرودآینده
نزول کردن، فرود آمدن، پایین آمدن
ظرفی که در آن آتش درست می کنند، آتشدان
پاک و پاکیزه، پاک دامن، بی آلایش، دورازبدی و زشتی
حل شده، بازشده، گشوده شده، برچیده شده، از بین رفته
جای آب خوردن در راه، چشمه ای که مردم از آن آب بخورند
تنبل، بیکار
نوعی داروی گیاهی که بر زخم و جراحت می گذارند،برای مثال گفت پالانش فرو نه پیش پیش / داروی منبل بنه بر پشت ریش (مولوی - ۲۰۳)
نوعی داروی گیاهی که بر زخم و جراحت می گذارند،
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، موبیز، چاولی، غرویزن، غربال، پریزن، غربیل، تنک بیز، پرویزن، پرویز، گربال، پریز، تنگ بیز، آردبیز
پالونه، نایژه گرمابه نایژه خم، درفش مته
فرود آینده و نازل شده
دوک دوک، جمع مغازل
تخمدان
پاکیزه زشتی رفته پاک کننده، پاک داننده پاک کرده شده، پاک پاکیزه: (و آفریدگار همگان را پاک و منزه دانی از جفت و فرزند و انباز) (کشف اسرار 546: 2) پاک کننده، پاک داننده، سالکی که ذات حق را بصفت تنزیه شناسد و از حیثیت ظهور در مناظر ندیده و ندانسته باشد
مهمانخانه مهمانسرای، چاییده سرما خورده
کشیدنگاه بر کنده: گیاه کشیدنگاه (کمان) : (از آن روز باز که در قوس رجا منزعی و در عرصه امل متسعی بود... تا امروز وصیت می کرده ام) (نفثه المصدور. چا . 55- 54) (مقایسه شود با لم یبق فی القوس منزع یعنی کار بنهایت رسید)
رباینده، نره درشت، دستار دستمال، شال گردن موزه کفش، دار بوی پارسی تازی گشته مندل پر هونی که افسونگران بر زمین کشند در تازی ضرب المندل آمده دایره ای که معزمان بر دور خود کشند و در میان آن نشینند و دعا و عزیمت خوانند: (ندید تنبل اوی و بدید مندل اوی دگر نماید و دیگر بود بسان سراب) (رودکی. لفا اق. 322)