جدول جو
جدول جو

معنی منزاف - جستجوی لغت در جدول جو

منزاف(مِ)
بز که شیرش سپری گردد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ دِ)
خشک شدن همه آب چاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). یقال: انزفت البئر (مجهولاً).
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نول مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). منقار مرغان. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) ، گوش ماهی. (مهذب الاسماء). نوعی از شبه سپید که آن را مورچه خوانند یا استخوان جانورکی است دریایی که از آن کاغذ و جامه را جلا دهند. (منتهی الارب) (آنندراج). صدف دریایی که بدان کاغذ را مهره کشند و جلا دهند. (ناظم الاطباء). استخوان جانورکی دریایی که در وسط آن شکافی است و با آن کاغذ و جامه را صیقل دهند وگویند قسمی از گوش ماهی است. (از اقرب الموارد). ودعه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ودعه شود، نوعی از سوسمار. (ناظم الاطباء) ، نوعی از وزغ. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ)
جمع واژۀ منزفه. (ناظم الاطباء). رجوع به منزفه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مست و بیهوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بددل هراسان. (مهذب الاسماء) ، آنکه خونش بسیار برآمده باشد چندانکه ضعیف گردیده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
- امثال:
اجبن من المنزوف ضرطاً، در اصل این مثل گویند مردی از تازیان که اظهار دلاوری میکرد همیشه تا صبح می خوابید و اگر احیاناً برای صبوحی او را بیدار می کردند می گفت کاش مرا وقت حادثۀدشمن بیدار می ساختندی. روزی وی را بیدار کردند. بازگفت کاش در حادثۀ دشمن مرا بیدار کردند. گفتند اینک اسبان دشمن رسید. از ترس گفت الخیل الخیل و تیز زدن گرفت تا بمرد و بدینجهت وی را ’المنزوف ضرطاً’ نامیدند. و نیز گویند دو نفر از تازیان در بیابان می رفتند ناگاه از دور درختی نمایان شد. یکی از آن دو گفت گویا گروهی باشند که راه بر ما بسته اند و نگران مایند. دیگری گفت ’انما هی عشره’ یعنی درخت عشر است او همچو گمان کرد که می گوید ’هی عشره’ یعنی ده کس اند و ازترس می گفت ’فما غناء اثنین عن عشره’ و ضرط حتی نزف روحه فسمی ’المنزوف ضرطاً’. (از ناظم الاطباء) ، سخت تشنه که رگ و زبانش خشک گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آب کشیده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ناقه منشاف، شتر مادۀ گاه بی شیر و گاه شیردار. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتری که شیر داشته باشد وگاه بی شیر بود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ حِ)
دورشونده از سمت معقولیت، دورشونده از وزن صحیح. (غیاث) (آنندراج). شعری که وزن آن تغییریافته و از قواعد عروضی خارج شده باشد:
بیت فرومایۀ این منزحف
قافیۀ هرزۀ آن شایگان.
خاقانی.
گویند بیت مزاحف درست است و بیت منزحف منکسر. (المعجم چ مدرس رضوی ص 47)
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ)
برآور! انزف. (از منتهی الارب). اسم فعل برای امر. گویند: نزاف ماءالبئر، یعنی برآور همه آن را. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از ’ن و ف’، جای بالا رفتن: جبل عالی المناف، ای المرتقی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عبد... پدر هاشم است و عبدالشمس. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). پدر هاشم است و نسبت بدان منافی ّ است. (از اقرب الموارد). رجوع به عبدمناف و منافی شود
نام بتی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) نام بتی بوده است در جاهلیت. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ زِ / زَ)
آنکه خونش بسیار رفته باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سست، بیهوش. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ)
مونزا. شهری است به ایتالیا در ناحیۀ لومباردی که کلیسای بزرگی از قرنهای 13-14م. و صنعت نساجی و 101600 تن سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انزاف
تصویر انزاف
خشک شدن چاه، دردسر یافتن، دردسر دادن، بیهوش شدن، مستی مست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دور از خرد، دور از بن، دور از سنگ (وزن شعر) دور شونده از اصل، تغییر یافته از لحاظ وزن عروضی شعری که وزن آن مختل و خارج از قاعده عروضی باشد: (بیت فرومایه این منزحف قافیه هرزه آن شایگان) (خاقانی. سج. 343)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منزحف
تصویر منزحف
((مُ زَ حِ))
دور شونده از اصل
فرهنگ فارسی معین