دماغ کسی شکستن. نقاف. (تاج المصادر بیهقی). شمشیربر سر یکدیگر زدن و یکدیگر را سر شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شمشیر بر سر یکدیگر زدن و گویند: فیها مناقفه و نقاف. (از اقرب الموارد)
دماغ کسی شکستن. نقاف. (تاج المصادر بیهقی). شمشیربر سر یکدیگر زدن و یکدیگر را سر شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شمشیر بر سر یکدیگر زدن و گویند: فیها مناقفه و نقاف. (از اقرب الموارد)
تأنیث مسفسف. رجوع به مسفسف شود، باد که پست وزد و خاک نرم و تنک را برانگیزد و ببرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). باد که بر روی زمین رود. (مهذب الاسماء)
تأنیث مسفسف. رجوع به مسفسف شود، باد که پست وزد و خاک نرم و تنک را برانگیزد و ببرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). باد که بر روی زمین رود. (مهذب الاسماء)
رغبت کردن در چیزی به طریق مساوات و معارضه کردن و حسد بردن. (غیاث). منافسه. مبارات. رغبت کردن به چیزی از رقابت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در او منافسه و مناقشه کردند... چون گفتاگوی بسیار شد قرار دادند بر قرعه. (تفسیر ابوالفتوح، یادداشت ایضاً). رجوع به منافسه و منافست شود
رغبت کردن در چیزی به طریق مساوات و معارضه کردن و حسد بردن. (غیاث). منافسه. مبارات. رغبت کردن به چیزی از رقابت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در او منافسه و مناقشه کردند... چون گفتاگوی بسیار شد قرار دادند بر قرعه. (تفسیر ابوالفتوح، یادداشت ایضاً). رجوع به منافسه و منافست شود
آلت برکندن بنا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چک و آن چوبی باشد پنج شاخه که خرمن کوفته را بدان می گردانند و آلت علف افکندن و چیزی است که خرمن کوفته را بدان بر باد دهند. (غیاث) (آنندراج). رجوع به منسف شود، غربال. (اقرب الموارد)
آلت برکندن بنا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چک و آن چوبی باشد پنج شاخه که خرمن کوفته را بدان می گردانند و آلت علف افکندن و چیزی است که خرمن کوفته را بدان بر باد دهند. (غیاث) (آنندراج). رجوع به مِنسَف شود، غربال. (اقرب الموارد)
ماه گرفته. (ناظم الاطباء) (یادداشت مرحوم دهخدا) : ماه نو منخسف در گلوی فاخته است طوطیکان با حدیث قمریکان با انین. منوچهری. من شدم عاشق بر آن خورشیدروی کابروان دارد هلال منخسف. خاقانی. مه قدم و فلک ردا وز تف آفتاب و ره چهره چو ماه منخسف یافته رنگ اسمری. خاقانی. هلال منخسف ار ممکن است آن خط تست که کرد ناگه با جرم آفتاب قران. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 302). - منخسف شدن ماه، گرفتن ماه. (ناظم الاطباء) : گفتم که منخسف شده طرف مهت ز جعد گفتا خسوف نیست، مه از غالیه نقاب. عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 10). میان شما خاک چون حایل آمد قمر منخسف شدتو جاوید مانی. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 417). - منخسف گردیدن ماه، منخسف شدن ماه: در جهان جز روی و ابروی تو هرگز کس ندید غرۀ ماهی که در وی منخسف گردد هلال. ابن یمین. رجوع به ترکیب قبل شود
ماه گرفته. (ناظم الاطباء) (یادداشت مرحوم دهخدا) : ماه نو منخسف در گلوی فاخته است طوطیکان با حدیث قمریکان با انین. منوچهری. من شدم عاشق بر آن خورشیدروی کابروان دارد هلال منخسف. خاقانی. مه قدم و فلک ردا وز تف آفتاب و ره چهره چو ماه منخسف یافته رنگ اسمری. خاقانی. هلال منخسف ار ممکن است آن خط تست که کرد ناگه با جرم آفتاب قران. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 302). - منخسف شدن ماه، گرفتن ماه. (ناظم الاطباء) : گفتم که منخسف شده طرف مهت ز جعد گفتا خسوف نیست، مه از غالیه نقاب. عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 10). میان شما خاک چون حایل آمد قمر منخسف شدتو جاوید مانی. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 417). - منخسف گردیدن ماه، منخسف شدن ماه: در جهان جز روی و ابروی تو هرگز کس ندید غرۀ ماهی که در وی منخسف گردد هلال. ابن یمین. رجوع به ترکیب قبل شود