جدول جو
جدول جو

معنی منخاب - جستجوی لغت در جدول جو

منخاب(مِ)
سست بی خیر. (منتهی الارب). ضعیف بی خیر. ج، مناخیب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مناب
تصویر مناب
نایب مناب، جانشین، قائم مقام، خلیفه
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی یک ساله با گل های زرد و دانه های سیاه رنگ که از آن روغن می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ خِ)
جمع واژۀ منخوب. (اقرب الموارد). رجوع به منخوب شود
لغت نامه دهخدا
(نُ)
دهی است از دهستان طبس مسینا از بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 34 هزارگزی شمال درمیان، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 108 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جلدهالفؤاد. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بددل. (منتهی الارب) (آنندراج). بددل و ترسو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لاغر گوشت رفته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گوشت رفتۀ لاغر. ج، منخوبون و در شعر به مناخب جمع بسته شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گیاهی است که از دانۀ آن روغن گیرند و شتران مبتلا به جرب را بدان چرب کنند. کک کوج. (یادداشت مرحوم دهخدا). گیاهی است از تیره چلیپائیانی که ریشه ضخیم آنها خوراکی است و این گیاه دانۀ روغنی دارد. (از گیاه شناسی گل گلاب چ 3 ص 242)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ابن حارث. یکی از ادبای عرب. و بعضی کتاب سیره معاویه و بنی امیه را بدو نسبت کنند. (از ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
امراءه منخار، زن که از بینی بانگ بسیار کند وقت جماع گویا دیوانه است. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مهمیز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
میخال. چرخ چاه یا چیزی شبیه به آن، بالا کشیدن آب را. (از دزی)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بطور تناوب و پیاپی آمده و منه: لعن اﷲ المانع الماء المنتاب، یعنی آب مباحی که بطور تناوب گرفته شود. (ناظم الاطباء). رجوع به انتیاب شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نی و لوله. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مِ پِ)
دهی از دهستان بالاخواف است که در بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع است و 383 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
شتر دفزک. (منتهی الارب). الجمل الضخم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
بالای کوه. ج، شناخیب. (از اقرب الموارد). سر کوه بلند. (ناظم الاطباء) ، سر دوش، مهرۀ پشت. (ناظم الاطباء). ج، شناخیب. رجوع به شنخوب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فرزند بددل و لاغر آوردن. (منتهی الارب). فرزند بددل و ترسو آوردن. (ناظم الاطباء). فرزند بزدل آوردن. (از آنندراج). فرزند ترسو آوردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(مُ)
وکیل و قایم مقام. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- مناب فیه، کاری که در آن کسی را وکیل کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انخاب
تصویر انخاب
فرزند دلیر آوردن، فرزند بزدل آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجاب
تصویر منجاب
سست، آتش کاو، پر زای: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناب
تصویر مناب
جانشین جانشین کسی شدن نیابت کردن، یا نایب من. جانشین قایم مقام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخاب
تصویر نخاب
برون شامه دل
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره صلبیان که در حقیقت یکی از اقسام شلغم محسوب میشود ولی بر خلاف شلغم ریشه اش حجیم نمیگردد و بمصرف تغذیه نمیرسد اما دانه هایش مقادیر زیاد اندوخته چربی در خود ذخیره میکنند و بمنظور استفاده از روغن دانه هایش آنرا میکارند. دانه های منداب در حدود 35 درصد وزن خود روغن دارند. گلهای منداب دارای چهار برگ میباشند و بصورت دسته هایی در انتهای ساقه قرار میگیرند ساقه و برگهای تازه یا خشک آن از علوفه های خوب دامهاست. دانه های آن سیاه رنگند و عموما در پاییز و گاه در بهار کشت میشوند کلزا قولزه شلجم الزیت شلجم اروقه کثا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنخاب
تصویر شنخاب
کنگره کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناب
تصویر مناب
((مَ))
نیابت کردن، جانشین کسی شدن
فرهنگ فارسی معین