جدول جو
جدول جو

معنی منجمد - جستجوی لغت در جدول جو

منجمد
ویژگی مایعی که در اثر برودت بسته و سفت شده باشد، بسته شده، یخ بسته
تصویری از منجمد
تصویر منجمد
فرهنگ فارسی عمید
منجمد
بستناک آنیسه افسرت افسرد بسته شده یخ بسته (آب یا مایع دیگر)
تصویری از منجمد
تصویر منجمد
فرهنگ لغت هوشیار
منجمد
((مُ جَ مِ))
فسرده، یخ بسته، یخ زده
تصویری از منجمد
تصویر منجمد
فرهنگ فارسی معین
منجمد
یخ بسته
تصویری از منجمد
تصویر منجمد
فرهنگ واژه فارسی سره
منجمد
یخ زده، منجمد شده
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منجم
تصویر منجم
کسی که علم نجوم می داند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجم
تصویر منجم
معدن، مرکز چیزی، در علم زمین شناسی جا و مرکز فلزات و سنگ ها که در زیر یا روی زمین به طور طبیعی انباشته شده، کان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجمد کردن
تصویر منجمد کردن
افسرتن افسردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجود
تصویر منجود
رنجدیده اندوهناک، نابود گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجمد
تصویر مجمد
چیزی رقیق که از سردی بسته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
روشن، راه روشن، تو پال آسن (فلز)، کان شاهین ترازو کنداک اختر مار ستاره شمر اختری یکی اختری گفت از آن پس به راه کزینسان ببرم سر ساوه شاه (فردوسی) اختر شناس روشن، معدن کان. دانای علم نجوم اختر شناس ستاره شناس، جمع منجمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجم
تصویر منجم
((مُ نَ جِّ))
ستاره شناس، کسی که به دانش اخترشناسی می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منجم
تصویر منجم
اخترشناس، اخترمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منجمد کردن
تصویر منجمد کردن
Freeze
دیکشنری فارسی به انگلیسی