جدول جو
جدول جو

معنی منثان - جستجوی لغت در جدول جو

منثان(مِ)
منتان. دزی در ذیل قوامیس عرب آرد که این کلمه مأخوذ ’نیم تن’ فارسی است با تغییر و جابجایی حروف. لباسی است بلند سجاف دار از ماهوت و در تابستان از ابریشم و پنبه، با آستین های بلند وبدون دکمه. (از دزی ج 2 ص 617). رجوع به منتان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منان
تصویر منان
منت گذارنده، بسیار نیکویی کننده و بخشنده، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ جَ)
دهی از دهستان قلقل رود است که در شهرستان تویسرکان واقع است و 825 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَنْ نا)
نامی از نامهای خدای تعالی. (مهذب الاسماء). یکی از نامهای باری تعالی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یکی از اسماء حق تعالی. (غیاث). یکی از اسماء حسنی ̍ است. (از اقرب الموارد) : فرمان ملک منان چنان است که ولد خود را قربان کنی. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 53)
لغت نامه دهخدا
(مَنْ نا)
بسیار نعمت دهنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیکی کننده و نعمت دهنده. (غیاث) (آنندراج) ، منت برنهنده. (مهذب الاسماء). منت نهنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث) (آنندراج). آنکه چیزی نبخشد مگر آنکه منت نهد و بخششهای خود را برشمارد و آن مذموم است. مؤنث آن منانه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ وَ)
دهی از دهستان بویراحمد، سردسیراست و در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مِ نَثْ ثا)
جمع واژۀ منثّه. (اقرب الموارد). مناث ّ. رجوع به منثه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
خرمابنی که غورۀ آن پراکنده گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
تثنیۀ منه. (ناظم الاطباء). رجوع به منه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
منثان. منتانه (به فارسی نیم تن... با تقدیم و تأخیر حروف) ژاکت از ماهوت گلدوزی شده و در تابستان مخلوطی از ابریشم و کتان با آستین بلند بدون دکمه: محبوبی لابس منتانه. آنجا که... اعلام کرده که این از ایتالیائی گرفته شده است نادرست است. (از دزی ج 2 ص 617)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
اغن. اخن. رجوع به اخن ّ شود، در حال منگیدن. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مکث. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به مکث شود
لغت نامه دهخدا
(عُ فُوو)
درآمیختن چیزی را، در آب سودن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به موث شود، اندر آب آغشتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به لغت سریانی درخت کرم دانه را گویند و آن نوعی از مازریون است. (برهان) (آنندراج). مأخوذ از سریانی، قسمی از مازریون. (ناظم الاطباء). مایرهوف گوید نام عربی مزبور را عموماً مثنان آورده اند، محتملاً این کلمه از سریانی آمده و آن را با ’ثیملئیا’ یا ’خملئیا’ ی یونانی تطبیق کرده اند. (از حاشیۀ برهان چ معین). نباتی است که کرم دانه ثمر اوست و آن دو قسم است یکی را شاخه ها به قدر دو ذرع و گلش سفید و مابین گل ثمرش می روید شبیه به تخم مورد و مایل به استداره و بعد از رسیدن سرخ می شود و پوست او صلب و سیاه و مغز او سفید و جرم دانق و... نیز نامند. و قسم دیگر او در مصر کثیرالوجود است منبتش کنار آبها و ریگزارها و نباتش به قدر دو شبر و چتری و برگش مانند برگ ابهل و در پهلوی هم و گلش زرد و باریک و تخمش مایل به سفیدی و بقدر تخم انجره است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). قسمی از دافنه و آن درختی است که نام آن در کتب آمده است. لیکن گااوبا می گوید آن را در ایران ندیده است. گرم دانه. ثومالاآ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کرم دانه شود، سداب کوهی را گویند که در تداول دانه هایش را اسپند نامند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شاید تازی گشته از سریانی از یونانی کرم دانه گرد مانه این واژه به گونه تازی گردیده: کزمدانه و جر مدانق از گیاهان، سداب کوهی از گیاهان کرم دانه، سداب کوهی را گویند که در تداول دانه هایش را اسپند نامند
فرهنگ لغت هوشیار
هنان (منت نهنده)، نیکی کننده بسیار نیکویی کننده، منت نهنده، یکی از صفات خدای تعالی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منان
تصویر منان
((مَ نّ))
بسیار نعمت دهنده
فرهنگ فارسی معین
بخشایشگر، بخشنده، منت گزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد