جدول جو
جدول جو

معنی منتطح - جستجوی لغت در جدول جو

منتطح
(مُ تَ طَ)
جای شاخ زدن، الجاثم فی منتطح الکبشین، نشیننده از ترس در میان دو تکۀ شاخ زن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُمْ بَ طِ)
مرد بر روی افتاده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فی الحدیث: نهی النبی صلی اﷲعلیه و آله ان یأکل الرجل بشماله او مستلقیاً علی ظهره او منبطحاً علی بطنه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، رودبار فراخ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انبطاح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طِ)
رود بالاآمدۀ پرآب شده. (ناظم الاطباء). رود بلند و بسیارگردنده آب. (از منتهی الارب). رجوع به امتطاح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ طِ)
ستان درازشونده و جنبش ناکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه ستان دراز می شود و جنبش نمی کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انسطاح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طِ)
اندکی ریزنده از شیشه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طِ)
عزیز. (منتهی الارب) (آنندراج). عزیز رفیعالشأن. (اقرب الموارد). عزیز وگرانبها و بی نظیر. (ناظم الاطباء) ، جاء منتطقاً فرسه، یعنی کتل ساخت او را و سوار نشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زن نطاق پوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتطاق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضِ)
آب بر شرمگاه پاشنده بعد وضو. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه پس از وضو آب بر شرمگاه می پاشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اشک روان. (ناظم الاطباء). رجوع به انتضاح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صِ)
نصیحت پذیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه پند و نصیحت می پذیرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتصاح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَ)
هو بمنتزح منه، او به دوری است از وی. (منتهی الارب) (از آنندراج). هو بمنتزح من کذا، یعنی او از این کار دور است و گاه در ضرورت شعر، فتحۀ زاء را اشباع کرده منتزاح گویند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَ)
زمین فراخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بسیاری وکثرت و وسعت و فراخی. (ناظم الاطباء) : لی عن هذا الامر منتدح، ای سعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لک منتدح فی البلاد، ای مذهب واسع عریض. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ تِ)
محل خروج عرق از پوست. ج، مناتح. (از اقرب الموارد). رجوع به مناتح شود
لغت نامه دهخدا