مرد بر روی افتاده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فی الحدیث: نهی النبی صلی اﷲعلیه و آله ان یأکل الرجل بشماله او مستلقیاً علی ظهره او منبطحاً علی بطنه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، رودبار فراخ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انبطاح شود
مرد بر روی افتاده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فی الحدیث: نهی النبی صلی اﷲعلیه و آله ان یأکل الرجل بشماله او مستلقیاً علی ظهره او منبطحاً علی بطنه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، رودبار فراخ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انبطاح شود
عزیز. (منتهی الارب) (آنندراج). عزیز رفیعالشأن. (اقرب الموارد). عزیز وگرانبها و بی نظیر. (ناظم الاطباء) ، جاء منتطقاً فرسه، یعنی کتل ساخت او را و سوار نشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زن نطاق پوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتطاق شود
عزیز. (منتهی الارب) (آنندراج). عزیز رفیعالشأن. (اقرب الموارد). عزیز وگرانبها و بی نظیر. (ناظم الاطباء) ، جاءَ منتطقاً فرسه، یعنی کتل ساخت او را و سوار نشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زن نطاق پوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتطاق شود
آب بر شرمگاه پاشنده بعد وضو. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه پس از وضو آب بر شرمگاه می پاشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اشک روان. (ناظم الاطباء). رجوع به انتضاح شود
آب بر شرمگاه پاشنده بعد وضو. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه پس از وضو آب بر شرمگاه می پاشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اشک روان. (ناظم الاطباء). رجوع به انتضاح شود
هو بمنتزح منه، او به دوری است از وی. (منتهی الارب) (از آنندراج). هو بمنتزح من کذا، یعنی او از این کار دور است و گاه در ضرورت شعر، فتحۀ زاء را اشباع کرده منتزاح گویند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
هو بمنتزح منه، او به دوری است از وی. (منتهی الارب) (از آنندراج). هو بمنتزح من کذا، یعنی او از این کار دور است و گاه در ضرورت شعر، فتحۀ زاء را اشباع کرده منتزاح گویند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
زمین فراخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بسیاری وکثرت و وسعت و فراخی. (ناظم الاطباء) : لی عن هذا الامر منتدح، ای سعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لک منتدح فی البلاد، ای مذهب واسع عریض. (اقرب الموارد)
زمین فراخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بسیاری وکثرت و وسعت و فراخی. (ناظم الاطباء) : لی عن هذا الامر منتدح، ای سعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لک منتدح فی البلاد، ای مذهب واسع عریض. (اقرب الموارد)